رسول اکرم (ص‌): کمال عقل پس از ایمان به خدا، مدارا کردن با مردم است
دوشنبه 1403/06/26 Monday - 2024 16 September الاثنين ، 13 ربيع الأول ، 1446
ساعت
1402-08-21 06:34 شماره خبر : 1181 https://sobhezagros.ir/short/eGWKe 0
به استقبال کنگره شهدای استان؛

شهید حجت الله درخش چون باید عازم خدمت مقدس سربازی می‌شد و در مقابل ضد انقلاب و استکبار جهانی از انقلاب و ایران دفاع می‌کرد، ندای رهبر را لبیک گفت و عازم خدمت مقدس سربازی شد.


به گزارش پایگاه خبری صبح زاگرس؛ شهید حجت الله درخش سال ۱۳۴۱ در خانواده مذهبی شهر دهدشت دیده به جهان گشود و تا سن ۵ سالگی در حومه شهرستان دهدشت زندگی نمود. در سن شش سالگی عازم مکتب علم و تحصیل گردید، شهید عزیزمان با وجود مشکلات که می‌باست صبح از روستا به شهر می‌آمد برای تحصیل و شب باز هم به روستا باز می‌گشت ولی با شدت علاقه به درس ومشق و سعی و کوششی که داشت دوران ابتدایی را با موفقیت کامل به پایان رسانید.


وی دوران راهنمایی را در مدرسه سید محمود طالقانی و شهید مطهری با تمام تلاش و عشق و علاقه به پایان رساند و در میان همکلاسان انگشت نمای خاص و عام بود. ورود‌ایشان به دبیرستان همگام بود با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در ایران. برادر عزیزمان در این زمان هم نان‌آور خانه بود و هم مشغول تحصیل و در انقلاب فعالیت‌های زیادی داشت، هم تظاهرات و هم پخش پوستر امام راحلمان در میان مردم.


سال سوم دبیرستان را با موفقیت کامل به پایان رساند. چون مشکلات زیاد بود سعی کرد بیشتر کار‌های خانه را انجام دهد. مغازه‌ای در خیابان امام خمینی جنوبی افتتاح نمود و کارش رونق گرفت.


چون باید عازم خدمت مقدس سربازی می‌شد و در مقابل ضد انقلاب و جیره خواران استکبار جهانی از انقلاب و مرز و بوم ایران دفاع می‌کرد ندای رهبر را لبیک گفت و عازم خدمت مقدس سربازی شد.


‌ایشان اوایل خدمت خویش را در پادگان آموزشی ۰۵ کرمان با تحمل سختی‌ها به پایان رسانید و بعد ازآموزش عازم کردستان جهت مقابله با از خدا بی‌خبران کمله و دمکرات گردید. حدود یکسال در منطقه کوهستانی و صعب العبور اواتان به عنوان نیروی بیسیم چی و تأمین جاده مشغول خدمت بود تا اینکه مسئولین تشخیص دادند به منطقه حاج عمران جهت مقابله با بعثیون ادامه خدمت دهند.


مدت بیست ماه از خدمت خود را سپری نموده بود که بر اثر ترکش خمپاره زخمی گردید و وی را در سنگر پانسمان و بستری نمودند و مدتی کمتر از ۵ ساعت از زخمی شدن وی نمی‌گذشت که نیرو‌های بعثی به آن‌ها حمله کردند و منطقه را به تصرف خود درآوردند و تا جاییکه یکی از همسنگران وی جهت نجات‌ایشان گفته بود تا تو را با خود ببرم، در جواب گفته بود که تو سعی کن جان خود را نجات بده و ما را هر چه آید خوش‌اید.


بعد از آن زمان یعنی (۲۴ اردیبهشت سال ۶۵) تا هفت سال و‌اندی هیچ خبری از‌ایشان نداشتیم و هر روز انتظار آمدنش را می‌کشیدیم و هر اسیری که آزاد می‌شد ما سراغ وی را از او می‌گرفتیم، تا اینکه بعد از این همه چشم انتظاری یوسف گمگشته ما به سوی وطن کنعان باز آمد.

انتهای پیام/

 

اخبار مرتبط
نظرات

آخرین اخبار