راویان شبهای یلدایی در سایهسار دنا؛
یلدای سرزمین زاگرس؛دور آتش، پای صحبت پدربزرگها
در سرمای پاییزِ زمستان، مردمان کهگیلویه و بویراحمد، یلدا را نه با تجملات شهری، که با آیینهای اصیل دورِ آتش، شاهنامهخوانی و نقل خاطرات پدربزرگها زنده نگه میدارند. آیینی که نمادی از همبستگی تبدیل شده است.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی«صبحزاگرس»شب یلدا در دیار دلاور خیز و مهماننواز کهگیلویه و بویراحمد، حال و هوایی دیگر به خود میگیرد. مردمان این سامان، همچون نیاکان پاکسیرت خود، آیینهایی ناب و ریشهدار را در شب زیبای یلدا برای صلهرحم زنده نگاه میدارند؛ آیینهایی که امروز بیش از هر زمان دیگری نیازمند بازآفرینی و انتقال به نسل جدید هستند.
ضرورت بازآفرینی؛ گذار از نسلی به نسل دیگر
زندگی در مناطق مختلف ایران همواره با آدابورسومی غنی درآمیخته است که ریشه در اعتقادات دینی مردم دارد.
باوجود تلاش خانوادهها برای حفظ این میراث، تغییر سبک زندگی و گسترش فرهنگ شهرنشینی، برخی از این آیینها را کمرنگ کرده است. ازاینرو، بازآفرینی هوشمندانه این سنتها، نه با رویکرد تحمیلی، بلکه از طریق تبیین فلسفه و زیباییهای معنوی آنها و استفاده از ظرفیتهای رسانهای و آموزشی، امری ضروری به نظر میرسد. معرفی آیینهایی مانند «کاسه بهره» بهعنوان الگویی از تعاون اجتماعی و اخلاق اسلامی میتواند به ماندگاری و گسترش آن کمک کند.
شب یلدا فرصتی است برای تجلی ایمان، همدلی و فرهنگ اصیل مردمی است که مهمانی خدا را با آیینهایی سرشار از محبت جشن میگیرند. احیای این سنتها، در حقیقت پاسداشت هویتی است که قرنها استوار و پرشکوه، از گذرگاه تاریخ عبور کرده و اکنون نیازمند دستانی است که آن را به آیندگان بسپارد.
شب یلدا در کهگیلویه و بویراحمد؛ گرمای اجاق و صدای قصههای پدربزرگها
در آستانه طولانیترین شب سال، کهگیلویه و بویراحمد در آغوش سنتهای دیرینه و صمیمیترین دور همیهای خانوادگی نفس میکشد.
مردمان این خطه از زاگرس، این شب را بیشتر بانام «شب چله» یا «چاله گرمکِنون» میشناسند؛ نامی که خود روایتگر تلاش برای گرم نگاهداشتن کانون خانواده در اوج سرمای زمستان است.
گرمای کانون در بلندترین شب
در این شب، تلاش اصلی بر آن است تا با روشن نگاهداشتن اجاق خانه و استفاده از غذاهای گرم، طعم سرما کمتر احساس شود. این تنها گرمای جسمانی نیست، بلکه نمادی است از حفظ حرارت زندگی و پیوندهای خانوادگی در دل تاریکی و سرمای زمستان.
آدابی به بلندای تاریخ
ریشههای این جشن به ایران باستان بازمیگردد و مادربزرگها و پدربزرگهای استان هنوز هم بر واژه «شب چله» تأکید بیشتری دارند. یکی از رسوم کهن که هنوز در برخی خانوادهها پابرجاست، روشن کردن آتش است. این آتش، فراتر از گرمابخشی، نمادی برای دوری از اهریمن و زنده داری یک خانواده در کنار هم محسوب میشود.
از قصهگویی تا «یاریار»خوانی
شب یلدا برای مردم این دیار، بیش از هر چیز با قصهها و داستانسراییهای پدربزرگها گرهخورده است. شنیدن افسانههای قدیمی، کودکان و بزرگترها را یکجا دورهم جمع میکند و فضایی سراسر شوق و خاطره میسازد.
این شب بانواهای اصیل نیز عجین شده است. «یاریار»خوانی و نینوازی در کنار خانواده، زیبایی و معنای این شب را دوچندان میکند و نوایی از همدلی و همبستگی را در فضای خانه طنینانداز میسازد.
صلهرحم؛ روح حقیقی شب یلدا
در نگاهی عمیقتر، شب یلدا بهانهای نیکوست برای تحقق صلهرحم که همواره در آموزههای دینی بر آن تأکید شده است. این شب فرصتی است برای خوشحالی بیشتر، شور افزونتر و زنده کردن یاد گذشتهها در کنار عزیزان؛ پاییز با همه زردیاش رو به پایان است تا سپیدی زمستان آغاز شود و در این گذر، «شب چله» چون پلی معنوی، گرمای عاطفه را به قلب خانوادهها هدیه میکند.
در آستانه این شب خاطرهانگیز، بازار خرید میوههای مخصوص مانند هندوانه و انار رونق گرفته و خانهتکانی و تزیین خانهها برای پذیرایی از مهمانان، حال و هوای خاصی به محلات داده است
از قصههای مادربزرگ تا بوی آش ماش و گندم برشته
در قلب بلندترین شب سال، خانوادههای کهگیلویه و بویراحمد گرد هم میآیند تا آیینهایی را زنده نگهدارند که ریشه در تاریخ کهن این سرزمین دارد. شب یلدا یا «شب چله» در این دیار، تنها یک مناسبت تقویمی نیست؛ که گنجینهای زنده از فرهنگ، خوراک و صداست.
هنر قصهگویی؛ میراثی از نسل مادربزرگها
یکی از زیباترین صحنههای این شب، گردآمدن نوهها دور کُرسی یا اجاق گرمخانه و گوش سپردن به قصهها و «متیل»های مادربزرگ است. او باهنر داستانسرایی خود، دنیایی از افسانههای باستانی و پندهای زندگی را روایت میکند؛ حکایتهایی که سالها در ذهن کودکان جاری میماند و از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود.
طنین حماسه شاهنامهخوانی در جمع خانواده
در کنار قصههای محلی، یکی از رسوم باشکوه و موردعلاقه در دورهمیهای خانوادگی این استان، شاهنامهخوانی است. فردی که صدای رسا و دلنشینی دارد، شاهنامه فردوسی را میگشاید و با آوایی حماسی، بخشهای جذاب این اثر سترگ را برای حاضران میخواند. این رسم، پیوند عمیق مردم این خطه بافرهنگ و زبان پارسی را به نمایش میگذارد.
سفره چله؛ عطر آش دوغ و ماش
شب یلدا در کهگیلویه و بویراحمد بدون غذای مخصوصش کامل نمیشود؛ دو غذایی که در این شب جایگاه ویژهای دارند، «آش دوغ» و «آش ماش» هستند. این غذاهای گرم و مقوی، نهتنها بدن را در برابر سرمای شب گرم میکنند، که نمادی از سادگی و صمیمیت سفره مردم این دیارند.
آجیل مخصوص سرزمین ایل؛ گندم برشته با طعم محلی
در کنار آجیلهای رایج، مردم این استان آجیل خاص خود رادارند؛ «گندم برشته» برای تهیه آن، گندم را چند روز در آب خیس میکنند، سپس در تابه برشتهکرده و با موادی مانند «کلخنگ» (نوعی گیاه کوهی)، بادام و کشمش مخلوط میکنند. این آجیل خوشمزه و مقوی، یکی از مهماننوازیهای خاص مردم منطقه در شب چله است.
یلدایی به رنگ زاگرس
شب یلدا در کهگیلویه و بویراحمد، تلفیقی است از گرمای روابط در دور همیهای صمیمی؛غنای فرهنگی در قصهگویی و شاهنامهخوانی و ذائقه منحصربهفرد در غذاها و آجیل محلی؛این آیینها، نشاندهنده عمق تمدن و پیوستگی مردم این استان باریشههای تاریخی و فرهنگی خود است. شبی که در آن، روشنایی دانش و پیوند خانوادگی بر تاریکی و سرمای زمستان پیروز میشود
سفره چله در سرزمین زاگرس از فأل حافظ تا گرمای کرسی و نواهای محلی
در آستانه طولانیترین شب سال، استان کهگیلویه و بویراحمد صحنه برگزاری آیینهای عمیق و صمیمی شب یلدا یا «شب چله» است. آیینهایی که در آن، گرمای کانون خانواده بر سرمای زمستان غلبه میکند و سنتهای دیرپا، نسلها را به هم پیوند میزند.
سفرهای به رنگ خورشید
سفره شب چله در این استان، همانند دیگر نقاط ایران، با نمادهای برکت و شادکامی آراسته میشود. هندوانه و انار بارنگ سرخشان، نماد خورشید و نور در دل تاریکی زمستان هستند. آجیلهای متنوع نیز نشانه فراوانی و تندرستی محسوب میشوند.
حافظ، مهمان همیشگی سفره
در کنار خوراکیها، دیوان حافظ جایگاه ویژهای دارد؛ معمولاً بزرگ خانواده که از همه مسنتر است، کتاب را میگشاید و از حاضران میخواهد تا نیت کنند. سپس صفحهای را با صدای بلند میخواند و مفهوم شعر را برای جمع تفسیر میکند. این رسم، پیوند معنوی عمیق مردم منطقه بافرهنگ ادبی ایران را نشان میدهد.
گرمای اجاق و خاطره کرسی
مردم این خطه، این شب را به نام «چاله گرمکُنون» میشناسند. تلاش اصلی، گرم نگاهداشتن اجاق خانه و استفاده از غذاهای گرم است. درگذشته، اگر امکان روشن کردن آتش در فضای باز نبود، از «کرسی» استفاده میشد؛ میزی در وسط اتاق قرار میگرفت، سفره یلدا بر روی آن پهن میشد و اجاقی زیر میز، گرمای مطبوعی به پای خانواده میداد. این رسم، لذت باهم بودن را مضاعف میکرد.
نواهای اصیل «یاریار» و نی
شب چله با موسیقی عجین است. «یاریار»خوانی (آوازهای محلی) و نینوازی، فضای خانه را از نوایی دلنشین و همدلانه پر میکند و بر زیبایی و معنای این شب میافزاید.
احترام به بزرگان؛ روح آیین
شب یلدا در نهایت، شبی است برای صله رحم و قدردانی. جمع شدن خانواده در کنار پدربزرگها و مادربزرگها و سپری کردن شب در کنار آنان، پیامی آشکار از احترام و پاسداشت زحمات نسل پیشین است. این شب بهانهای است تا به آنان گفته شود: «ما قدردان زحماتتان هستیم و هرگز فراموشتان نخواهیم کرد.»
میرزامحمد عبدی زاده که بسیاری او را گنجینه داستانها و حماسه سرای زاگری می دانند و از کهنسالان روستای کریک در همسایگی کوهسرافراز دنا است، در توصیف آداب این شب میگوید: «مردم این دیار همیشه منتظر رسیدن شب یلدا در کنار اجاق های بومی و هیزم سوزشان با چراغ نفت سوز بوده اند تا این شب باز گرمای وجود خانه اشان را پر کند و رزق و روزی زمستان برای انان سرازیر شود .
او زیباترین رسوم بهجامانده را اینگونه برمیشمارد و می گوید دلجویی و صلهرحم؛تأکید ویژه بر تجدید و تحکیم پیوندهای خانوادگی و عاطفی این شب است که نباید در پهنه تاریخ به فراموشی سپرده شود.
ماه رزق و برکت
میراز می گوید باور عمیق مردم این خطه بر آن است که برکت و رزق خداوند در این شب همانند ماه رمضان بر سفرههایشان جاری میشود. این باور، نه تنها در سخاوت بیشتر، بلکه در قدردانی از نعمتهای موجود و تقسیم آن با دیگران متبلور میشود.
گنجینه زنده آیینهای کهن دنا
در دل کوههای سربه فلک کشیده دنا، در روستایی که بوی خاک تازه و دود هیزم به همآمیخته، پای صحبت میرزا محمد نشستهایم؛ مردی که سپیدی موهایش حکایت از سالها زندگی در آغوش طبیعت خشن و زیبای دنا دارد.
او راوی زندهای از آیینهایی است که بسیاری از آنها امروز تنها در حافظه تاریخ ماندهاند. در آستانه شب یلدا، از او خواستیم تا تصویری زنده از یلدای دیروز ترسیم کند؛ شبی که نه با نور موبایلها، که با نور آتش و صمیمیت گرم میشد.
در سکوت برفی دنا، صدای اجاق و قصه هنوز میآید
میرزا محمد جان، شما از شبی میگویید که همه در «دورِ جمع مشی» میشدند. این «دورِ جمع» دقیقاً چه شکلی بود و چرا اینقدر مهم بود؟
(با چشمانی که برق خاطره در آنها موج میزند میگوید:) دورِ جمع، یعنی حلقهای از انسانها که تنها کنار هم نیستند، دلهایشان هم کنار هم مینشست. اینجا خبری از صندلی و مبل نبود. همه روی زمین، روی گلیمهای قدیمی یا پوستینها مینشستند، دورتادور اجاقی که هیزمهای تر از درختان جنگل دنا در آن میسوخت. این دور، سلسلهمراتب و فاصلهای نمیشناخت. ریشسفید روستا کنار نوجوانی که تازه موهایش سبز شده بود مینشست. زن و مرد، بزرگ و کوچک، همه در یک دایره. این خودش یک پیام بود؛ در سرمای بیرون، تنها گرمای نجاتبخش، گرمای اتحاد است. مهم نبود چه کسی ثروتمندتر است یا فقیرتر. مهم این بود که همه یک رنگ در سایهسار آن شب بودند.
شاهنامهخوانی و داستانسرایی در این شب چگونه انجام میشد؟ آیا همه میتوانستند بخوانند؟
(لبخندی میزند و دستش را به نشانه تأکید تکان میدهد:)شاهنامه، کتاب مقدس این شب بود. اما نه همه میخواندند. معمولاً یک یا دو نفر از بزرگان که صدای خوبی داشتند و حافظهشان پر از ابیات بود، مسئولیت خواندن را بر عهده میگرفتند. گاهی هم نوبتی میخواندند. نکته اینجا بود که شنوندهها فقط شنونده نبودند.
روایت میرزا محمد از یلدای ناب
آنها باجان و دل همراه میشدند. وقتی به نبرد رستم و اسفندیار میرسیدند، چهرهها برافروخته میشد. وقتی از عشق میخواندند، چشمها نمناک. داستانسرایی هم حکایت جداگانهای داشت. پدربزرگها از خاطرات و افسانههای محلی خودمان میگفتند؛ از دیوهای کوه دنا، از دلیرانی که بر طبیعت غلبه کردند، از عاشقانههایی که در همین درهها جاری شد. اینها درس زندگی بود. فلسفه، اخلاق، تاریخ و عشق، همه در قالب قصه به نسل جدید منتقل میشد.
شما به سرمای شبهای برفی دنا اشاره کردید. آیا این سرما و دور اجاق هیزمی، بخشی از هویت آن یلدا بود؟
حتماً! سرما دشمن نبود، بلکه زمینهساز صمیمت بود. چون بیرون تا استخوان یخ میزدی، قدر آن گرمای جمع را بیشتر میفهمیدی. هیزم هم که میسوخت، صدای ترقترق مخصوصی داشت، مثل موسیقی همراهِ قصهها.
شبی که شاهنامه، آتش و دایره انسانها گرمابخش دنا بود
بوی خاص سوختن چوب درختان بلوط دنا، عطر آن شب بود. اینجا خبری از بخاری گازی نبود. جمعکردن هیزم، روشن کردن آتش و نگهداری از آن، خودش یک کار جمعی و آیینی بود. این مبارزه دستهجمعی با سرما، احساس پیروزی بزرگی به آدم میداد. صبح یلدا، وقتی از خانه بیرون میرفتی و برف تمام دنیا را سفیدپوش کرده بود، احساس میکردی که با گرمای دلت، برفها را هم آب کردهای.
چرا به نظر شما زنده نگهداشتن یاد و روش این آیینها امروز «بسیار حیاتی» است؟
(سکوتی طولانی میکند و نگاهش را به دوردست، بهسوی قلههای دنا میدوزد:)چون ما امروز درخطر «گرمای تنهای» هستیم. آدمها کنار هم هستند، اما دورهم نیستند. هرکسی در دنیای کوچک خودش، پشت صفحهای روشن محبوس شده. آن صمیمیتِ ناب، آن نگاه چهره به چهره، آن شنیدنِ واقعی، در حال فراموشی است.
یلدا، آیین شکستن تنهایی با ریسمان قصه بود
یلدای قدیم به ما یاد میداد که انسان، بدون دیگری، ناقص است. این آیینها نخ تسبیحی بودند که دانههای جامعه را به هم وصل میکردند. اگر این نخ پاره شود، دانهها پراکنده میشوند.
زنده نگهداشتن این خاطرات، یعنی زنده نگهداشتن روح جمعیمان. یعنی به یادآوردن که ریشههای ما در کجا و چگونه رشد کرده. جوان امروز اگر بداند اجدادش چگونه با قصه و شعر و دور یک آتش، جامعه را میساختند، شاید بتواند راهی برای ساختن جامعه امروز بیابد.
اگر بخواهید در یک جمله، جوهره یلدای دیرین دنا را برای نسل جدید توصیف کنید، چه میگویید؟
(آهی از اعماق سینه میکشد و با آرامش پاسخ میدهد:)یلدا، شبِ شکستن تنهایی با ریسمانِ قصه بود.
وصیت پیر دنا؛ برای زنده ماندن، دورِ جمع شوید
در سرمای جهان، گرمایِ همدیگر را تقسیم کردن بود. امروز شما هم میتوانید این آتش را روشن نگهدارید؛ کافی است برای یکشب، صفحهها را خاموشکنید، در چشمان همدیگر نگاه کنید، و داستانِ خودتان را برای هم تعریف کنید.
صحبتهای میرزا محمد، بیش از آنکه روایتی از گذشته باشد، آیینهای است برای حال ما. در جهان پرشتاب و پیچیده امروز، شاید یادآوری این سادهترین حقیقت نیاز انسان به ارتباط راستین بزرگترین میراثی باشد که از شبهای برفی دنا و اجاق هیزمیاش به ما رسیده است.
در آستانه شب یلدا، به سراغ سید مختار اخلاقی یکی دیگر از پیران دنا رفتیم تا از خاطرات و درک او از این شب فرخنده در بستر زندگی روستایی بپرسیم.
سید شما گفتهاید«شب یلدا مثالش در هیچ کجا نیست بهجز روستا». چرا یلدا در شهرها آن اصالت روستایی خود را ازدستداده است؟
یلدا در روستا فقط یکشب نیست؛ یک آیین زنده است. در شهرها، یلدا گاه به یک مهمانی شام تقلیل پیدا میکند، اما در روستا، تمام طول شب با آیینها و حکایتها و شعرخوانیها پر میشود. در روستا، یلدا هنوز با گرد همآیی چند نسل در یکخانه، با هندوانهای که از انبار زمستانی میآید، با آجیل خانگی و با صبر برای طلوع خورشید همراه است.
یلدا در روستا؛ جایی که زمان میایستد و خاطره زنده میشود
در شهر، ساعت را تنظیم میکنند تا نیمهشب تولد یلدا را تبریک بگویند، اما در روستا، یلدا زمانی شروع میشود که آفتاب آخرین روز پاییز غروب کند، و پایانش زمانی است که خورشید نخستین روز زمستان طلوع کند. این زمانبندی طبیعی است، و این یعنی یلدا هنوز به ریتم طبیعت گرهخورده است.
دورهم یلدایی در روستا چگونه است و چه تفاوتی با دور همیهای شهری دارد؟
در روستا، دورهمی یلدا فقط محدود به خانواده نیست. همسایهها، دوستان نزدیک و حتی گاه رهگذران نیز به جمع اضافه میشوند. فضای خانه آنقدر صمیمی و باز است که در آن، کودکان در کنار پیران مینشینند و هرکدام روایتی را نقل میکنند. در این دورهمیها، نقل خاطرات گذشته روزهای برداشت محصول، جشنهای محلی، حتی سادهترین لحظههای زندگی روزمره به یک سنت تبدیلشده است.
شبی که نسلها در روستا به هم میپیوندند
در شهرها، دورهمیها معمولاً حول محور غذا و موسیقی میچرخد، اما در روستا، محور اصلی، «گفتوگو» است. گفتوگو درباره تاریخ مشترک، درباره نیاکان، درباره آنچه بودهایم و آنچه خواهیم شد.
به «روزهای خاطرهانگیز گذشته» اشاره کردید. آیا یلدا در روستا تنها یک آیین نیست، بلکه یک «حافظه جمعی» است؟
بله، دقیقاً. یلدا در روستا مانند یک آینه است که گذشته را در حال منعکس میکند. وقتی پدربزرگها از یلدای پنجاه سال پیش حرف میزنند، درواقع دارند تاریخ شفاهی یک جامعه را روایت میکنند. آن شب، تنها شب طولانی زمستان نیست، بلکه شب طولانی حافظه است.
روایتی از یلدای اصیل
در روشنایی چراغهای ساده روستا، چهرهها نور میگیرند و خاطرهها دوباره جان میگیرند. یلدا، فرصتی است برای اینکه نسل جوان، ریشههای خود را در قصهها و خندهها و حتی سکوتهای پدربزرگها و مادربزرگها بیابد.
آیا میتوان اصالت یلدای روستایی را در دنیای امروز حفظ کرد؟
حفظ کامل آن شاید دشوار باشد، اما میتوان روح آن را زنده نگه داشت. روح یلدا در روستا، بر سه اصل استوار است:صمیمیت بیتکلف، گفتوگوی بیوقت، و توجه به طبیعت حتی اگر در شهر زندگی میکنیم، میتوانیم این سه اصل را در یلدای خود دخیل کنیم. مثلاً بهجای توجه بیشازحد به ظواهر، فضایی ایجاد کنیم که در آن، هر کس بتواند خاطرهای را به اشتراک بگذارد.
یلدا؛ شب قصهها و چراغهای خاموشنشینی روستا
یا غذای سادهای تهیه کنیم که یادآور طعمهای طبیعی باشد. مهم این است که یلدا را به یک مناسبت مصرفی تبدیل نکنیم، بلکه آن را بهانهای برای توقف در زندگی پرسرعت امروز و ارتباط دوباره با خود و دیگران بدانیم.
آیا خاطره مشخصی از یلدای روستایی دارید که هرگز فراموشش نکنید؟
به یاد دارم دریکی از شبهای یلدا، برق روستا قطعشده بود. همه دور یک چراغنفتی جمع شده بودیم. یکی از بزرگان شروع به خواندن شعرهای قدیمی کرد و بعد، ناگهان آواز محلیای را خواند که سالها کسی آن را نخوانده بود. در آن نور کم، صداهای همه درهمآمیخته بود و احساس میکردم زمان ایستاده است. آن شب، تنها یکشب نبود؛ گویی تمام یلداهای گذشته در آنیک شب حضور داشتند. بعدازآن، هر وقت یلدا میشود، آن چراغنفتی و آن صداها در یادم زنده میشوند.
یلدا در روستا تنها یکشب بلند نیست؛ شب توقف زمان، شب پیوند نسلها و شب زندهبودن حافظه جمعی است. شاید در جهان امروز، روستاها هم در حال تغییر باشند، اما هنوز میتوان در سکوت شبهای زمستانی روستا، صدای پای یلدا را شنید صدایی که میگوید: «ما هنوز هستیم، و خاطرههایمان را با خودداریم.»
شب یلدا در کهگیلویه و بویراحمد، تنها یک جشن باستانی نیست؛ بلکه نمایش زندهای از مهر خانوادگی، احترام به پیشینه، و پاسداشت فرهنگ غنی این دیار است. آیینهایی که با خوراک، شعر، موسیقی و گرمای روابط انسانی عجین شدهاند تا تاریکی و سرمای زمستان را به روشنایی و گرمای امید تبدیل کنند
انتهای خبر/