رسول اکرم (ص‌): کمال عقل پس از ایمان به خدا، مدارا کردن با مردم است
جمعه 1403/06/30 Friday - 2024 20 September الجمعة ، 17 ربيع الأول ، 1446
ساعت
1402-09-18 08:33 شماره خبر : 1604 https://sobhezagros.ir/short/VdW6e 0
به استقبال از کنگره شهدای استان؛

شهید در هر کار خیری پیش‌قدم و از بانیان مسجد سیدالشهدا (ع) تل زالی بود، او بسیار بخشنده بود.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «صبح زاگرس»، شهید رستمی دریک خانواده مذهبی و زحمتکش دیده به جهان گشوده و پس از تلاش‌های چشمگیر موفق به اخذ دیپلم گردید و در همان ایام ازدواج کرد سپس به همکاری در اداره دارایی و امور اقتصادی دعوت شد و در ضمن کار به تحصیلات خود در دانشگاه ادامه می‌داد. بعد از مدتی به خاطر عشق به اسلام و وطن از طریق بسیج راهی جبهه‌های حق علیه باطل شد و عاقبت براثر اصابت ترکش خمپاره شربت شهادت نوشید.

شهید رستمی در سال 1333 شمسی پا به عرصه جهان گذاشت و در سن دوسالگی سایه پرمهر پدر از سرش کوتاه شد و برای همیشه یتیم شد. زندگی را در یک خانواده فقیر عشایری و مذهبی با خواهران و برادران خردسالش آغاز نمود و طی دوران اولیه زندگی دچار ناراحتی‌ها و بیماری‌های متعددی شد از مارگزیدگی گرفته تا بیماری کبد، ولی او در برابر این‌همه ناملایمات از پا درنیامد بلکه استوار و مقاوم چون صنوبری تنومند قد برافراشت وقتی به سن دبستان رسید با مشقات فراوان خانواده در منزل یکی از اقوام در یاسوج ماند تا به دبستان برود و شاگردی کندو بیاموزد آنچه را نمی‌داند. او همیشه جزء شاگردان ممتاز دبستان بود مقاطع تحصیلی را یکی پس از دیگری با موفقیت در دبستان عشایری و دبیرستان یاسوج گذارند.

در سال سوم دبیرستان به علت گرایش‌های بیش‌ازحد مذهبی به‌اتفاق چند نفر از دوستان درصدد تحقیق و مطالعه برآمدند که با حوزه علمیه قم مکاتبه کرده و جزوات و نشریات دریافت داشتند؛ و این مسئله منجر به اخراج ایشان و دوستانش از دبیرستان گردید که با زحمت فراوان بار دیگر به دبیرستان راه یافتند. در سال 1352 در گچساران دیپلم گرفت و در سال 1354 به خدمت سربازی فراخوانده شد و در ارتش با درجه دیپلم وظیفه‌ای آغاز خدمت نمود.

در مدت آموزش نظامی به علت برخوردهای تند مذهبی‌اش در جامعه طاغوتی ارتش آن زمان به یکی از شهرهای مرزی کردستان تبعید گردید. از تبعیدش در کردستان داستان‌ها داشت. زیر بار ظلم نمی‌رفت تا آنجا که در آن زمان باوجود ساواک در ارتش بی‌باکانه با ظلم‌ها و رذالت‌ها و مفاسد موجود علناً مبارزه می‌کرد و در حضور رده‌های بالای ارتش آن روزبه مقدسات طاغوت توهین می‌نمود و ترسی به خود را نمی‌داد و بفرموده خودش تمام افسران و درجه‌داران پادگان خیال می‌کردند که ایشان جزو عمله ساواک است و با این ترتیب می‌خواهم ناراضیان ارتش را شناسایی نمایم و از این روبه لطف خدا کسی را جرئت مقابله و بازخواست نبود.

دو ماه در اداره راه و ترابری یاسوج مشغول به کار شد؛ و سپس در اداره دارایی یاسوج استخدام شد دوره حسابداری خود را نشان داد و از کوچک‌ترین اشتباه و حیف‌ومیل تک ریالی بیت‌المال اغماض و چشم‌پوشی نداشت. او هرگز از برخوردها کینه‌ای به دل نگرفت و آن‌ها را گره‌گشای مشکلات می‌دانست.

یک روز با یکی از همکارانش درگیری مختصر لفظی پیدا کرد صبح زود فردای آن روزبه محض ورود محسن به اداره یک‌راست سراغ همکار نگرانش رفت و با او بدون واسطه‌ای روبوسی نمود و با شوخی به او گفتم چرا به این زودی؟ در جواب گفتند دیشب در حال ادای نماز شب یادم آمد که فلانی از من دلخور است؛ و از همان لحظه تصمیم گرفتم همه‌چیز را فراموش نمایم. محسن انتظار آرزویش را در یک انقلاب جستجو می‌کرد که ناگهان جرقه انقلاب باوجود زمینه‌های قبلی توسط امام خمینی در سال 1357 زده شد و محسن به همراه دیگر هم‌رزمان منتظرش که خون‌دل‌ها خورده بودند همراه با مردم مشتاقانه به راه افتادند.

همه ریشخندها و تهمت‌ها و تعقیب‌های شهربانی وقت را تحمل نمودند تا اینکه انقلاب به پیروزی رسید وبی قرار و سرمست از این پیروزی روزها و شب‌ها در تلاش بود. پس از پیروزی انقلاب و ایجاد نهادهای انقلاب مدت زیادی به‌عنوان حسابدار و کارپرداز در جهاد سازندگی نوپای استان به کار مشغول شد و باپشتکار فراوان این نهاد نوپا را ازلحاظ سیستم مالی سازمان‌دهی نمود که همه جهادگران اولیه تلاش‌های وی را فراموش نمی‌نمایند.

انقلاب در ابتدای راه داشت از پیچ زخم‌های خود می‌گذشت که ناگهان استکبار جهانی جنگ را توسط نوکر خود صدام در مهرماه 1359 به این ملت تحمیل نمود محسن ازجمله کسانی بود که با اولین اطلاعیه دولت مبنی بر فراخوانی به جبهه مدت شش ماه تمام در حوالی رود کرخه و تپه‌های الله‌اکبر با دشمن جنگید. هم‌رزمانش شاهد دلیرمردی‌ها و فداکاری‌های محسن بودند. او بارها در کنار هم‌رزمانش به جبهه رفت زندگی محسن برای همه می‌تواند الگویی باشد.

او در هر کار خیری پیش‌قدم و از بانیان مسجد سیدالشهدا (ع) تل زالی بود او بسیار بخشنده بود و در آخرین نامه خداحافظی که خطاب به دوستان و همکارانش در تاریخ 1367/2/28 نوشته بود ضمن طلب بخشش از همه همکاران و اظهار مضامین عارفانه در قالب جملات زیبا کاملاً روشن و مشخص بود که دیگر بر نخواهند گشت؛ و به آرزوی دیرینه‌اش خواهد رسید و بالاخره ساعت 5/12 در تاریخ 1364/4/4 در جبهه مهران به درجه رفیع شهادت نائل آمد و داغ فراق ابدی‌اش را به دل همه گذاشت.

او پس از خود حتی سفارش بچه‌هایش را نکرد بلکه خواسته بود بدین‌وسیله بفهماند که در پشت جبهه به خانواده شهدا و رزمندگان سرسری نگذرد و ملت و مسئولین در فکرشان باشند.

انتهای خبر/

اخبار مرتبط
نظرات

آخرین اخبار