رسول اکرم (ص‌): کمال عقل پس از ایمان به خدا، مدارا کردن با مردم است
سه‌شنبه 1403/12/14 Tuesday - 2025 04 March الثلاثاء ، 4 رمضان ، 1446
ساعت
1403-11-25 22:54 شماره خبر : 10809 https://sobhezagros.ir/short/4zpa5 0
گنج گنجه‌ای؛

پنج سالی که در منطقه جوانرود بود،جوانمردی را به رنگ خون رقم زد و آن چنان در دل های مردم آن دیار جا کرده بود انگار عزیزترین جوان جوانرود،گنج گنجه ای بود.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «صبح زاگرس»، مخزن الاسراری است که تمامی این اسرار را در خود نگه داشته ودایرالمعارفی است به وسعت دل ها که هنوز،به طور کامل،زاویای آن بررسی نشده وحقایق آن برملا نشده است.

شهید مصطفی(زبیر) بخشیان، خرداد ما سال 1345 در روستای گنجه ای بزرگ، منطقه ای با طبیعتی بکر، آسمانی آبی وچشمه های زلال به دنیا آمد. روستایی در ده کیلومتری شهر یاسوج، مرکز استان کهگیلویه و بویراحمد.

این شهید بزرگوار، چهارده ساله بود که وارد جنگ شد. او هفت طواف دل کرد و هفت وادی معرفت را طی هفت شهر عشق را تجربه کرد تا سرانجام در سال 1364 به درجه رفیع شها دت نائل آمد.

در پنج سالی که در منطقه جوانرود بود، جوانمردی را به رنگ خون رقم زد و آن چنان در دل های مردم آن دیار جا کرده بود انگار عزیزترین جوان،جوانرود، گنج گنجه ای بود.

جوانی کم سن وسال چنان ابتکار،خلاقیت و کارایی از خود نشان داد که توانست تا جانشینی مسوول اطلاعات عملیات تیپ 100انصار طی طریق و کسب کمال کند.

عشایر زاده ای در این دوره سنی و در مدت زمانی اندک توانست همپای یک ژنرال نظامی، دانش جنگی را فرا گیرد و فراتر از آن ظهور و بروز خلق حماسه های بی بدیل، دست به انجام کارهای معجزه آسایی بزند و در تاریخ دفاع مقدس، افتخاری برای ایران و دیار کهگیلویه و بویراحمد شود.

مادر شهید بخشیان هر روز مسیر خانه تا گلزار شهدای روستا را پیاده طی می کند با او همراه شدم تا گلزار شهدا از مصطفی برایم تعریف می کرد و اشک می ریخت اما دلیر مردش حالا در کنارش نیست تا عصای دستش شود،همه اهالی روستا به او نگاه ویژه ای دارند چون مادر سرداری بزرگ است.

مادر شهید می گوید: با این که خیلی به او علاقه داشتم هیچ گاه به او نگفتم که به جبهه نرود چون به خودم اجازه نمی دادم خاطر او را برنجانم. با این که برادر بزرگش هم در جبهه بود می گفت: هر کس وظیفه ای دارد برای سربلندی اسلام خدمت کند.

هر مادری دوست دارد پسرش داماد شود او را در لباش دامادی ببیند.

مادر شهید مصطفی می گوید: آرزو داشتم لباس دامادی را بر تنش ببینم ولی او با این که عقد کرده بود می گفت: مادر! عروس حقیقی من شهادت است.

مادر این طور ادامه می دهد: از همان کودکی در مسجد روستا فعالیت می کرد، هر وقت از جبهه می آمد برای دوستانش از جبهه تعریف می کرد بارها به خوابم آمد و یک بار به من گفت: من زنده هستم،هر وقت احساس دلتنگی می کنم به گلزار می آیم.

مادر می گفت: روستای گنجه ای 9 شهید دارد. امروز دیگر خیلی از شهدا یا مادرانشان از دنیا رفته اند یا پدرانشان و چند تایی هم هستند که نه پدر و نه مادر دارند.

علمدار لشکر

حسن بخشیان برادر بزرگ شهید از خاطراتش می گوید: پس از شهادت مصطفی سردار حاج عظیمی قائم مقام وقت تیپ 100 انصار به یاسوج آمد،خیلی نگران و ناراحت بود گفت: علمدار لشکر را از دست دادیم،چون بخشیان علمدار لشکر بود.

سرهنگ محمد میر حیدری از فرماندهان گردان رزمی تیپ 100 انصار و همرزم شهید می گوید: مصطفی،جوانی از خانواده ای مذهبی و در منطقه ای پاک و بی آلایش پرورش یافت.

وی ادامه می دهد: او جوانی با قدرت و قامت بلند و هیکلی ورزیده و پاهایی بزرگ به گونه ای که در طول خدمت هیچ وقت پوتین سربازی اندازه ی پایش پیدا نشد و دائماً با پای برهنه و دمپایی پلاستیکی در منطقه ی جنگی رفت و آمد می کرد.

البته هنگام رزم معمولاً با پای برهنه بود،به همین دلیل در منطقه شهره ی خاص و عام بود.

دلایل انتخاب مصطفی برای منطقه کردستان

وی به دلایل انتخاب مصطفی برای منطقه کردستان اشاره کرد و گفت:هر یگانی از سپاه که در منطقه ای مستقر می شد،یک یا چند استان،پشتیبانی آن یگان را بر عهده می گرفت و احتیاجات آن ها را رفع می کرد. ولی منطقه ای که مصطفی برای خدمت برگزیده بود،هیچ پشتیبانی نداشت و تنها زیر نظر استان کرمانشاه بود که خود آن استان هم به دلیل شرایط همجواری با مرز،نیازمند کمک سایر استان ها بود.

میر حیدری افزود: نبود تدارکات و تجهیزات و آموزش و از طرف دیگر ضعف مردم منطقه و بعضاً همکاری برخی از آن ها با دشمن باعث حضور ضد انقلاب در عقبه خطوط تا جایی که به عمق 250 کیلومتری عقب خطوط دفاعی نا امن شده بود مجروحان ما به اسارت ضد انقلاب در می آمدند و یا به شهادت می رسیدند.

 

 دلیل تغییر نام زبیر به مصطفی توسط شهید همت

زمانی که در لشکر 27محمد رسول الله بود،حاج همت سخت به او علاقه مند شد، وقتی مصطفی در چند عملیات چریکی شرکت کرد و شجاعت و ایثار و دلاوری ایشان را دید شهید همت سوال کرد: نام این شخص چیست؟ گفتند زبیر،گفت: زبیر در زمان حضرت علی(ع) به اسلام خیانت کرد پس باید اسم شما از زبیر به مصطفی تغییر کند و این اسم تا آخر ماند.

با وجود این که یکی از نجیب ترین دختران آبادی شان،نامزد وی بود و بساط عروسی مهیا،حتی به حجله و حنظله شدن نرسید.

اله بخش گنجه ای از فرماندهان گردان تیپ 100 انصار در دفاع مقدس هم رزم شهید بخشیان، درخصوص نحوه شهادت مصطفی می گوید: شهید بر اساس برنامه ریزی از قبل صورت گرفته، می بایست جهت امر خیر ازدواج به مرخصی می رفت و بر اساس اطلاعات واصله، کلیه مراحل ازدواج او آماده بود و خانواده تنها منتظر تماس و اعلام ساعت حرکت ایشان از منطقه عملیاتی به طرف یاسوج بودند.

ایشان از رفتن به مرخصی امتناع کرد در این موقعیت بود که مأموریت اطلاعاتی اضطراری از طرف قرارگاه ابلاغ شد و با توجه به مسئولیت شهید با اصرار شهید تصویب شد.

گنجه ای ادامه داد: او از این اتفاق بسیار خوشحال شد. قبل از اذان مغرب به من گفت می خواهم با شما صحبتی داشته باشم و صحبت را از این جا شروع کرد که برادرت فردا در این مأموریت به شهادت می رسد و حتی به مکان شهادت که در روستایی به نام قلب بود، اشاره کرد.

او گفت به مادرم بگویید برای مرگ من گریه نکند که دشمن شاد می شود و در صورتی که نمی تواند احساسات خود را کنترل کند اعلام کند که برای مظلومیت امام (حسین(ع) و یارانش گریه می کنم.

گنجه ای ادامه داد: وصیت دوم شهید این بود که در صورتی که امکان دارد جنازه ام را به منطقه انتقال دهید به دلیل این که شهید بزرگوار از لحاظ فیزیکی اندامی بلند و قوی هیکل بود، من هم با شوخی به او گفتم که من لودر نیستم که بتوانم جنازه تو را به عقب انتقال دهم. او هم با تبسم گفت:در هر صورت اجباری در کار نیست و این تنها یک تقاضا است، سپس سفارش همکاری و مواظبت از بچه هایی که از یاسوج در جبهه بودند را کرد.

شهید به همراه تیم شناسایی عازم منطقه شد، فردای آن روز اطلاع پیدا کردیم که تیم به دلیل بحرانی شدن جو منطقه، قادر به ادامه مأموریت نشده و قصد دارند به طرف خط خودی برگردند که در مسیر برگشت به کمین دشمن برخورد و شهید و یک نفر از آن ها موفق به فرار از کمین دشمن شده و مابقی هم زخمی و به اسارت درآمدند.

به محض اطلاع از موضوع سریعاً به خط مقدم رفته و به همراه گردان ضربت، منطقه مورد نظر را در حدودی که مقدور بود به محاصره و نقاط حساس را تأمین و جهت بررسی موضوع وارد منطقه شدیم، به لحاظ همان احساس تکلیف، به مأموریت خود که وصیت یک روز قبل شهید بود ادامه دادم تا نهایتاً در همان روستای قلب در آن وضعیت بد جوی و تاریکی هوا شهید را که تیری از سوی دشمن به قلبش زده بود پیدا کردم و او به شهادت که آرزوی قلبی اش بود نائل آمد.

سردار شهید مصطفی (زبیر) بخشیان در 25بهمن سال 1364 در ارتفاعات بمو شاخ شمیران در حین شناسایی در کمین گاه،توسط گلوله مستقیم دشمن به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

 

انتهای خبر 

اخبار مرتبط
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.

آخرین اخبار