رسول اکرم (ص‌): کمال عقل پس از ایمان به خدا، مدارا کردن با مردم است
چهارشنبه 1404/06/26 Wednesday - 2025 17 September الأربعاء ، 25 ربيع الأول ، 1447
ساعت
1404-06-26 11:05 شماره خبر : 15857
غیرت بویراحمدی در برابر جنون رضاخانی؛

بازخوانی جنایات رضاخان دیکتاتور نشان می‌دهد که او نه تنها پدر ایران نوین نیست؛ بلکه بانی تخریب کشور و سپردن آن به بیگانگان، شدیدتر از آن چیزی است که پیش از او توسط سلاطین بی‌کفایت در جریان تحریف گفته می‌شود.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «صبح زاگرس»؛سه‌شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۲۰، ۵ روز پس از حمله ارتش‌های متفقین و اشغال ایران، رضاخان این شاه مستبد و مظلوم‌کش از سلطنت استعفا داد و ظهر همان روز فرار از وطن را با سفر به‌سوی اصفهان آغاز کرد او پس از پشت سر گذاردن جاده‌های خراب اصفهان، یزد، رفسنجان، کرمان و بندرعباس، بامداد روز ۵ مهرماه سوار بر کشتی محقر پستی «بند را» متعلق به کمپانی «بریتیش ایندیا اسمیر نوئیشن»، ابتدا به مقصد بمبئی و سپس سوار بر کشتی دیگری به نام «برمه» به سمت جزیره موریس در آب‌های آفریقای جنوبی فرستاده شد؛ آری این بود سرنوشت یک شاه مستبد و دست‌نشانده.

بر اساس متون تاریخی شامگاه ۶ فروردین ۱۳۲۱، رضا سوادکوهی به پورت لویی برده شده و با یک کشتی کهنه باری همراه عده‌ای سرباز انگلیسی و یهودی به دوربان در ساحل جنوب شرقی آفریقا تغییر مکان یافت. او پس از دو ماه اقامت در دوربان، به ژوهانسبورگ انتقال داده شد تا آخرین ماهای عمرش در این پایتخت مستعمره آفریقای جنوبی بگذراند و سرانجام شاه تبعیدی آواره در ۴ مرداد ۱۳۲۳ در ویلایی در ژوهانسبورگ مِرد و این نشان از زوال یک دیکتاتور دست‌نشانده به دست انگلیسی‌ها بود.

تاریخ همیشه زنده است؟

تاریخ همیشه گواه مسئله‌های مهم تاریخی بوده است، براین‌اساس این سرگذشت تلخ عروسک دست‌نشانده‌ای بود که توسط استعمارگران بر تخت نشست و زمانی که تاریخ مصرفش به سررسید، مانند دستمال استفاده شده‌ای به‌دور انداخته شد

اما این شاه مستبد و خائن با اعمال دیکتاتورگونه خود صدمات بسیاری را بر جامعه ایرانی، قومیت‌ها و حتی عشایر وارد کرد، و طبق متون تاریخی رضاشاه مخلوق و دیکتاتور با کشتار فجیع عشایر، این عشایر کوچ رو که نقش بسزایی در تأمین مرزهای کشور داشتند، صدمات جبران‌ناپذیری را بر جامعه غیرتمند عشایر و مردم لر زبان وارد کرد که تاریخ هیچ‌گاه آن را فراموش نخواهد کرد.

از سویی دیگر جدایی رشته‌کوه‌های آرارات و بخشیدن آن به ترکیه، کشتار و تبعید بیش از ۲۴ هزار نفر از مردم ایران، امضای قرارداد ننگین سعدآباد با کشورهای همسایه عراق، ترکیه و افغانستان و جدایی بخش‌های زیادی از ایران، جدایی مناطق «بولاغ‌باشی»، «جوزر»، «قوری‌گل» ایران توسط ترکیه در زمان رضاشاه، جدایی دشت ناامید در سیستان به مساحت ۳ هزار کیلومتر در سال ۱۳۱۷، اعطای امکانات به باستان‌شناسان آمریکایی برای کاوش در تخت‌جمشید و تاراج آثار تخت‌جمشید توسط این باستان‌شناسان، غاصب ۲۱۶۷ از روستاهای کشور و صدور سند این روستاها به نام خود، قتل‌عام کسانی که از دادن زمین‌هایشان به رضاشاه سرباز زدند و نیز کشتن مخالفان خود با آمپول هوا (توسط پزشک احمدی معروف)، ممنوعیت عزاداری امام حسین (ع) در ماه محرم و صفر، شهادت روحانیون به نام ایرانی به‌مانند شهید مدرس به جرم مخالفت با فعالیت‌های ضدانسانی رضاشاه، کشتن شعرا، روشنفکران و ادیبانی همچون فرخی یزدی، میرزاده عشقی، واعظ قزوینی و بسیاری از نویسندگان ایرانی توسط رضاشاه، به‌شهادت‌رساندن و مجروح کردن بیش از ۱۵۰۰ تن از مردم عادی مشهد در مسجد گوهرشاد و در جوار حرم مطهر امام رضا (ع)، تأسیس ارتشی که حتی نتوانست ساعاتی در برابر اشغالگران مقاومت کرده و در نتیجه رضاشاه با خفت و خواری هرچه تمام تن به تبعید داد، قلع‌وقمع کردن عشایر ایران و تبعید بسیاری از آنان و ده‌ها مورد دیگر نشان می‌دهد که رضاشاه نه پدر ایران نوین که بانی تخریب کشور و سپردن آن به بیگانگان شدیدتر از آنی که پیش از او توسط سلاطین بی‌کفایت در جریان بوده است.

این شاه دست‌نشانده پهلوی، در کهگیلویه و بویراحمد نیز دست به جنایت‌هایی زد و با همدستی انگلیسی‌ها ظلم‌های زیادی را به مردم این استان که در آن زمان عموماً عشایری بودند تحمیل می‌کرد و به بهانه نفت، عشایر این سرزمین را زیر چکمه‌های خونین خود گرفت وبا تحمیل جنگ تامرادی بر عشایر خوانین را کشتار کرد و با کشاندن آنها به تهران همه آنها را به‌پای چوبه دار فرستاد، هرچند که به آنها امان‌نامه داده بود.

کشتار فرماندهان رشید بویراحمدی و بختیاری و حتی کشتار فجیع عشایر قشقایی از جمله از اقدامات سرکوب‌گرایانه این شاه خائن به ملت بزرگ ایران بوده که در تاریخ هیچ‌وقت فراموش نخواهد شد.

دلاوری و همیشه در میدان بودن خصیصه ذاتی عشایر در طول تاریخ بوده و بدون تردید، تاریخ هر کدام از ایلات و قبایل عشایری ایران را ورق بزنیم، حکایت‌های بسیاری از ظلم‌ستیزی و عدالت‌خواهی آنها قابل‌مشاهده است.

به همین دلیل رژیم پهلوی دشمن شماره یک خود را عشایر می‌دانست چرا که ظلم‌ستیزی، وطن‌پرستی و بیگانه‌ستیزی از خصیصه‌های اصلی عشایر بود و به همین جهت رضاخان از هیچ کاری برای ضربه به این قشر از جامعه و در کهگیلویه و بویراحمد فروگذاری نکرد، رضاخان بر این اعتقاد بود که قبایل چادرنشین، وحشیانی ناهنجار، غیرمولد و بی‌سواد هستند که در وضع طبیعی بَدوی باقی‌مانده‌اند و براین‌اساس به‌زور اسلحه به دنبال اسکان و کنترل هرچه بیشتر عشایر بود.

نبرد تنگ تامرادی؛ نبرد نان و خون و بلوط

نبرد «تنگ تامرادی» را می‌توان یکی از هولناک‌ترین و پرتلفات‌ترین جنگ داخلی ایران بین رضاشاه و عشایر بویراحمد دانست که به‌مانند دیگر امورات اجتماعی در روند روزمره زندگی کمتر به آن پرداخته شده است. 

باید به‌صراحت گفت که یکی از مسائلی که قطعاً در تصمیم انقلابی ملت ایران برای همراهی با امام و سرنگونی حکومت پهلوی نقش داشت خون‌هایی بود که توسط این رژیم پهلوی بر زمین ریخته شد؛ این موضوع فقط منحصر در دوران مبارزات انقلابی نیست، بلکه رضاشاه پایه‌گذار این حکومت علاقه وافری به کشت‌وکشتار و سرکوب مردم داشت که یکی از این جنایات در مواجهه با مردم لرنشین ازجمله در لرستان و کهگیلویه و بویراحمد و قسمت‌هایی از فارس بوده است.

وقتی عشایر بدون هیچ محاکمه ای ذبح شدند؟

داگلاس از پژوهشگران بریتانیایی در خاطرات خود از ایل قشقایی نیز سخنان یک پیرمرد دررابطه‌با رفتار ارتش شاهنشاهی با مردم را این‌گونه بیان می‌کند که پیرمرد گفته است: «در دوران سلطنت رضاشاه سروانی بود که در این منطقه خدمت می‌کرد او تعدادی توله‌سگ اصیل داشت که برحسب‌تصادف مادر آن‌ها مرده بود؛ سروان هر روز صبح سربازانی را به ده می‌فرستاد تا به‌زور مقدار دو لیتر شیر مادر برای توله‌سگ‌های او جمع کند، این افسر ارتش شاهنشاهی شیرگاو یا بز را برای تغذیه توله‌سگ‌های خود قبول نمی‌کرد و دستور داده بود که سربازان فقط شیر مادر جمع‌آوری کنند؛ سربازان هم در اجرای دستور سروان نظارت کامل می‌کردند که فریب زن‌های قشقایی را نخورند، به‌این‌ترتیب بود که سگ‌های سروان ماه‌های متوالی شیر مادران بچه‌های ما را می‌خوردند... و این همان چیزی است که ما هیچ‌وقت آن را فراموش نمی‌کنیم و هرگز آن را نمی‌بخشیم.»

دوره رضاشاه یا همان رضاخان میرپنج قزاق دوره جدیدی در برخورد حکومت مرکزی با ایالات و عشایر و گروه‌های قومی بود؛ دوران که این شاه دست‌نشانده غرب سعی می‌کرد با ازبین‌بردن قومیت‌ها را ایران را نوکر سرسپرده غرب کند که قحطی تحمیلی و باز ماندن عشایر از کوچ و کشتار آنها و ازبین‌بردن فرماندهان عشایر نشانه از این موضوع بوده است.

رژیم خائی که تفریحش کشتار مردم بود

رضاخان پایه‌گذار رژیم خائن پهلوی، با پوشیدن چکمه‌های خود و فشاردادن گلوی مردم آن‌ها را تنگنا قرار می‌داد و به نام مدرنیته و جهان توسعه، صدمات زیادی را به بدنه عشایر، مردم و حتی قومیت‌ها وارد کرد که نمونه بارز آن جنگ با عشایر جنوب کشور در منطقه‌ای به نام تنگ نامرادی بود. این دولت خائن پهلوی نشان داده بوده که تفریحش تنها کشتار مردم است.

اعدام دسته‌جمعی خوانین و حتی مبارزان عشایر از علی‌مردان خان بختیاری تا خوانین بویراحمد، حتی باتوجه‌به قسم‌نامه نوشته‌شده بین آن‌ها نمونه‌ای از خیانت‌ها این شاه پلید پهلوی به عشایر بود که نشان از خوی درندگی او را نشان می‌داد.

در کتب تاریخی باتوجه‌به جنایات پهلوی از جنایات رضاخان در قبال عشایر که برگرفته از صفحه ۴۷۱، جلد ۵ کتاب تاریخ بیست‌ساله ایران است؛ آمده است؛ در جلسه رسمی مجلس سال ۱۳۲۰ش. توسط یکی از نمایندگان مجلس چنین بیان شد: عشایر قشقایی و کهگیلویه و بختیاری نه‌تنها اموالشان غارت شده و از هستی ساقط شده است؛ بلکه دسته‌دسته از این طوایف را بدون محاکمه اعدام کرده‌اند!

محاکمه یک ایل، فقط برای ایستادن و مردانگی

تنها چندین دسته برادران کهگیلویه‌ای که به هیچ عنوانی در محاکم نظامی نتوانستند گناهی برای آنان پیدا کنند به نام قصد فرار کشتند.از طایفه بهمنی علاءالدینی کهگیلویه در یک روز ۹۷ نفر را کشتند که یک نفرشان ۱۳ساله بود.

چهارصد نفر از این طایفه را در اهواز حبس کردند و قریب سیصد نفر آن‌ها در زندان مردند یا نفله شدند.خوانین بویراحمد را با دادن وعده تأمین جان و سوگند به تهران آوردند و به‌عنوان اینکه علیه مملکت قیام کرده‌اند کشتند.

اینها همه نشانه‌هایی از این شاه مستبد و خائن در قابل عشایر است؛ ظلم‌ستیزی، وطن‌پرستی و بیگانه‌ستیزی خصیصه ذاتی عشایر در طول تاریخ بوده و بدون تردید، تاریخ هرکدام از ایلات و قبایل عشایری ایران را ورق بزنیم، حکایت‌های بسیاری از ظلم‌ستیزی و عدالت‌خواهی آن‌ها قابل‌مشاهده است.

شکایت کنسول انگلیس از بویراحمدی‌ها

باید انگلیس این روباه‌صفت دنیای غرب نقش اول و همدست این شاه خائن به مردم ایران دانست، در بخشی از شکایت کنسول انگلیس از بویراحمدی‌ها آمده است: «اشرار بویراحمدی بیش از یک ماه است که در نقاط مختلف بین «دشت ارژن» که ده فرسنگ زیر شیراز است و «گل دارچین» که در مجاورت اصفهان است مشغول عملیات عمده‌ای هستند و… بی‌نهایت مشکل خواهد بود که یک طایفه کوه‌نشین به این رشادت و فعالیت را بتوان در تنگنا انداخت و… به عقیده من (بیل) طایفه‌ای که باید اختصاص مورد تنبیه واقع شوند همانا طایفه بویراحمدی است و… طایفه بویراحمدی می‌تواند ۱۰ هزار نفر تهیه کند که عده کمی از آن‌ها سواره‌اند، چهار قلعه محکم دارند که بدون توپ، گرفتن آن‌ها ممکن نیست و…» (برگرفته از کتاب عشایر مرکزی ایران)

پشت پرده جنگ رضاشاه با عشایر

اما تمامی جنگ رضاشاه با عشایر به یک مسئله ربط داده می‌شود و آن هم نفت است؛ با کشف نفت در منطقه گچساران که مراتع قشلاقی عشایر بویراحمد به شمار می‌رفت، چالش بین دولت و عشایر در این استان وارد مرحله جدیدی شد.

منطقه نفت‌خیز گچساران در کهگیلویه و بویراحمد طی سال‌های ۱۳۰۲ و ۱۳۰۳ هجری شمسی موردمطالعه قرار گرفت و در سال ۱۳۱۰ عملیات حفاری برای چندمین بار انجام شد و براین‌اساس پای انگلیسی‌ها به این منطقه نیز باز شد و همین مسئله باعث شد که انگلیسی‌ها و دولت رضاشاه عشایر را مانعی بر سر راه خود در غارت نفت ببینند.

ایلی که تا پای ایستاد؟

در آن سال «کی لهراسب باتولی»و«میر غلام شاه قاسمی»عشایر زادگان دلیر و آزادی‌خواه بویراحمدی که هنوز نیز گمنام مانده‌اند، شکست سنگینی را بر ارتش مسلح رضاشاه تحمیل کردند همین مسئله باعث شد که این شاه خائن و آدم‌کش با چندبرابر کردن ارتش خود در مناطق عشایری جنوب کشور دست به کشتار وسیع آنان بزند و حتی وقتی دید که میدان نبرد بر او تنگ شده است با وعده قسم‌دادن و جان آن‌ها را به تهران دعوت کند و خوانین را یکی‌یکی با چوبه دار بکشد.

«کی لهراسپ» به همراه یارانش در جنگ «تنگ تامرادی» قشون دولتی را به فرماندهی سرلشکر «شیبانی» شکست داد و خواب را بر چشم رضاشاه حرام کرد تاجایی که شاه، سرلشکر شیبانی را به دلیل این شکست برکنار و سپس در یک دادگاه نظامی که ریاست آن را سپهبد «امیراحمدی» بر عهده داشت، محاکمه و به خلع درجه و دو سال زندان محکوم می‌کند.

در همین راستا دکتر امیرحسینی، کارشناس تاریخ سیاسی و استاد دانشگاه در گفتگویی با این پایگاه خبری به خیانت‌های پهلوی اول به عشایر و کشتار فجیع آنان اشاره داشت و افزود: سیاست رضاشاه در قبال عشایر را می‌توان در یک کلمه خلاصه کرد: سرکوب سیستماتیک؛ او عشایر را بزرگ‌ترین مانع در راه ایجاد یک دولت متمرکزِ کاملاً مطیع خود می‌دانست؛ عشایر دارای ساختارهای سنتی قدرت، خودمختاری نسبی و نیروی نظامی قابل‌توجهی بودند که با طرح‌های دیکتاتورمآبانه او سازگاری نداشتند، اما آیا این سرکوب، «خیانت» بود؟ بدون تردید. زیرا او به‌جای حل مسالمت‌آمیز و ادغام‌کردن تدریجی آنان در ساختار کشور، راه‌حلی خشن، خونین و در خدمت منافع اربابان خارجی خود را انتخاب کرد، این یک خیانت به بخش بزرگی از پیکره ملت ایران بود.

حسینی تصریح کرد رضاشاه با عناوین مدرنیزاسیون و ایجاد امنیت، جنگی تمام‌عیار را علیه عشایر آغاز کرد که می‌توان خلع سلاح اجباری و خونین عشایر را یکی از این اقدامات مذبوحانه او دانست او نیروی نظامی خود را برای خلع سلاح عشایر فرستاد که این اقدام به بهانه برقراری امنیت، در واقع برای ازبین‌بردن توان دفاعی آنان بود؛ این عملیات اغلب با خشونت شدید، اعدام‌های فوری و غارت اموال و احشام آنان همراه بود و مقاومت در برابر این خلع سلاح، بهانه‌ای برای کشتار بیشتر می‌شد.

نابودی قومیت ها به دست پهلوی اول

وی به جنایت‌های پی‌درپی رضاشاه پهلوی به عشایر این قوم همیشه در صحنه برای دفاع از کشور اشاره کرد و تأکید کرد: یکی از جنایت‌بارترین اقدامات او، سیاست «تخته‌قاپو» یا کوچ اجباری بود؛ او قبایل قدرتمندی مانند بختیاری، قشقایی، لر و بلوچ را با وحشیانه‌ترین روش‌ها از سرزمین‌های آباواجدادی خود جدا کرد و آنان را به‌زور به مناطق بیگانه و اغلب غیر حاصلخیز کوچ داد که هدف اصلی این اقدام رضاشاه پهلوی، قطع پیوند عشایر با زمین و منابع قدرتشان بود؛ این جابه‌جایی اجباری منجر به قحطی، بیماری و مرگ‌ومیر گسترده در میان زنان، مردان و کودکان بی‌گناه عشای شد.

کارشناس تاریخ سیاسی و استاد دانشگاه یکی از مهم‌ترین اهداف رضاشاه با این کار را ازبین‌بردن قومیت‌ها دانست و افزود: پهلوی اول با اعدام و ترور رهبران عشایری سیستم دفاعی عشایر را به نابودی کشاند و رهبران بانفوذ و محبوب عشایر، مانند سردار اسعد بختیاری و صولت‌الدوله قشقایی را دستگیر، زندانی یا به قتل رساند، حذف این چهره‌ها برای این بود بود تا ساختار اجتماعی عشایر را از هم بپاشاند و هرگونه امکان رهبری و مقاومت را نابود کند.

دنیای ایل، خواب را بر استعمار حرام کرده بود

حسینی انگیزه اصلی پهلوی از عشایر را قدرت برتر خود و نشان‌دادن یک چهره دیکتاگونه از خود دانست و افزود: ایجاد دولت متمرکز تنها بخشی از ماجرا بود؛ انگیزه اصلی، خدمت به استعمارگران، به‌ویژه بریتانیا بود، شرکت نفت ایران و انگلیس نیازمند امنیت کامل برای خطوط لوله و تأسیسات نفتی خود در جنوب ایران بود؛ عشایر به دلیل استقلال عمل و عدم وابستگی، همواره عاملی غیرقابل‌پیش‌بینی و تهدیدکننده برای منافع بریتانیا به‌حساب می‌آمدند و رضاشاه، به‌عنوان عامل اجرایی و دست‌نشانده و نوکر بریتانیا، مأموریت داشت این «مزاحمت» را برای همیشه از بین ببرد؛ از سوی دیگر، عشایر سد راه استخراج بی‌دردسر منابع کشور و انتقال آن به خارج بودند؛ بنابراین، سرکوب عشایر در واقع پاک‌سازی میدان برای چپاول راحت‌تر منابع ایران توسط بیگانگان بود.

وی به پیامدهای فاجعه‌بار ازبین‌بردن عشایر و یکجانشینی آنان در دوران پهلوی اشاره کرد و افزود: عشایر ستون فقرات اقتصاد دامپروری ایران بودند؛ با ازبین‌بردن سیستم کوچ‌رویی، تولید گوشت، پشم و فرآورده‌های دامی کشور به‌شدت کاهش یافت که به فقر و قحطی دامن زد و قحطی تحمیلی وارد شده بر این راه نفوذ بیگانگان به کشور را باز کرد و باعث شده پهلوی دوم بازور و قدرت آنان بار دیگر بر مردم غلبه کند.

کارشناس تاریخ سیاسی و استاد دانشگاه فروپاشی ساختارهای اجتماعی را یکی دیگر از پیامدهای سرکوب عشایر در زمان پهلوی دانست و افزود: ساختارهای اجتماعی که قرن‌ها پایدار بودند، با خشونت از هم گسستند؛ این امر آسیب‌های فرهنگی و اجتماعی جبران‌ناپذیری را به همراه آورد و از سویی دیگر باعث تضعیف امنیت ملی شد.

پادشاهی که با دست خود ملتش را نابود کرد!

حسینی تصریح کرد: عشایر همواره به‌عنوان نیروی مقاومت در برابر تهاجمات خارجی عمل می‌کردند؛ با نابودی آنان، ایران‌بخش عمده‌ای از توان دفاعی غیررسمی خود را از دست داد. این امر به طور، راه را برای اشغال آسان کشور توسط متفقین در شهریور ۱۳۲۰ هموار کرد.

وی عاقبت رضاشاه ملعون را بزرگ‌ترین درس تاریخ دانست و افزود: رضاشاه که با حمایت خارجی بر تخت نشست و برای رضایت اربابانش، ملت خود را سرکوب کرد، در سخت‌ترین لحظه تنها ماند و توسط همان اربابان مانند یک عروسک بی‌ارزش کنار گذاشته شد و در غربت جان سپرد؛ این سرنوشت، هشداری همیشگی است برای همه کسانی که فکر می‌کنند می‌توانند باتکیه‌بر قدرت‌های بیگانه و سرکوب مردم خود، قدرت را حفظ کنند و باید بدانیم تاریخ مصرف چنین عاملانی همیشه به‌سرعت تمام می‌شود.

حجت‌الاسلام سید علی صالح موسوی اعظم در گفتگو با خبرنگار ما به سالروز فرار رضا ملعون و خیانت‌های این دیکتاتور به مردم ایران اشاره کرد و گفت: حکومت رضاخان یا همان رضا میرپنج سوادکوهی را می‌توان به‌روشنی نمونه‌ای بارز از یک حکومت دست‌نشانده و وابسته دانست که تمامی اقداماتش نه برای عزت و پیشرفت ایران که برای اجرای نقشه‌های استعمارگران و سرکوب هرچه بیشتر هویت اسلامی و ملی ما بود؛ او مأموریتی جز تبدیل ایران به یک مزرعه شخصی برای بیگانگان و یک پادگان نظامی برای سرکوب داخلی نداشت.

سیاه ترین صفحات تاریخ در دوران پهلوی بود!

وی ادامه داد: جنایات رضاخان در قبال عشایر ایران، یکی از سیاه‌ترین صفحات تاریخ معاصر ماست؛ عشایر ایران که همواره سد محکمی در برابر تهاجمات خارجی و حافظ مرزهای کشور بودند، با وحشیانه‌ترین شکل ممکن هدف حمله این عنصر وابسته قرار گرفتند؛ سیاست «تخته‌قاپو» یا اسکان اجباری، در حقیقت یک نسل‌کشی پنهان بود. مردان، زنان و کودکان عشایر را در کوچ اجباری، از سرزمین‌های آباواجدادی خود به روش‌های بیگانه و مکان‌های بدون آذوقه می‌فرستادند؛ هزاران نفر از این عزیزان در راه، به دلیل گرسنگی، بیماری و سختی راه جان خود را از دست دادند و هدف اصلی، شکستن ساختار اجتماعی عشایر، خلع سلاح آنان و نابودی کامل توان نظامی و اقتصادی آن‌ها بود تا راه برای چپاول منابع ایران توسط اربابان خارجی رضاخان کاملاً هموار شود.

امام‌جمعه موقت یاسوج تصریح کرد: قطعاً نه بحث ایجاد دولت متمرکز بلکه این کار راهی برای فریب افکار عمومی بود. انگیزه اصلی دو چیز بود؛ اول، اجرای دستورات استعمار پیر بریتانیا؛ شرکت نفت ایران و انگلیس می‌خواستند امنیت کامل برای خطوط لوله نفتی خود در جنوب ایران که عمدتاً در مناطق عشایری بود، ایجاد کنند و عشایر آزاده و غیرقابل‌کنترل، همیشه مانعی برای منافع نامشروع آن‌ها بودند؛ بنابراین، رضاخان مأموریت یافت تا این مانع را با هر وسیله‌ای از سر راه بردارد، دوم، ضدیت با اسلام و فرهنگ اصیل ایرانی بود؛ عشایر ایران همواره حافظان سنت‌های اصیل اسلامی و ملی بودند و رضاخان که قصد داشت فرهنگ غربی و بی‌دینی را در کشور حاکم کند، آن‌ها را یک مانع بزرگ می‌دید.

پهلوی دست نشانده استعمار پیر انگلیس بود؟

موسوی اعظم با اشاره به اینکه خیانت‌های او بسیار گسترده بود؛ ابراز داشت: خیانت اقتصاد پهلوی اول؛ او با قراردادهای ننگینی مانند قرارداد ۱۹۳۳، منافع نفتی ایران را برای دهه‌ها دیگر به بیگانگان واگذار کرد و ثروت ملی را به تاراج برد.

وی ادامه داد: خیانت فرهنگی و مذهبی یکی دیگر از خیانت‌های دودمان خائن پهلوی است؛ او با کشف حجاب، به عمق اعتقادات اسلامی مردم توهین کرد؛ مجالس روضه و عزاداری را تعطیل کرد، روحانیون را مورد آزار و اذیت قرارداد و سعی کرد هویت اسلامی ملت ایران را از بین ببرد.

امام‌جمعه موقت شهر یاسوج خیانت امنیتی را یکی دیگر از خیانت‌های پهلوی دانست و ابراز داشت: او در جنگ جهانی دوم باوجود اعلام بی‌طرفی، با گرایش به آلمان نازی، بهانه لازم را به متفقین داد تا کشور ما را اشغال کنند که نتیجه آن، قحطی بزرگ و کشته‌شدن هزاران ایرانی بی‌گناه بود.

این داستان عبرت آموز است؟

موسوی اعظم عاقبت او بسیار عبرت‌آموز برای غرب‌پرستان و بیگانگان دانست و گفت: پهلوی او که قدرت انگلیسی بر مسند قدرت نشست، زمانی که تاریخ مصرفش برای اربابانش به پایان رسید، مانند یک کالای مستعمل و با ذلت و خواری از کشور اخراج شد و در غربت جان سپرد؛ این سرنوشت، درس بزرگی برای همه عوامل و دست‌نشاندگان استعمار است که بدانند هیچ‌گاه پشتیبانی بیگانگان پایدار نیست و تنها تکیه‌گاه واقعی، پشتیبانی از مردم و ارزش‌های آن‌هاست؛ دشمنان امروز نیز با دسیسه عوامل داخلی برای پیشبرد اهداف شوم خود هستند و ما باید با هوشیاری، مانع تکرار تاریخ شویم.

در همین راستا باید به برخی از خاطرات ایل عشایر و برخی از پژوهشگران این قوم در مورد خیانت‌های پهلوی اشاره کنیم؛ یک مورخ و پژوهشگر تاریخ عشایر در خاطرات خود آورده است: حفاظت از منافع دولت انگلیس در غارت نفت جنوب کشور، پشت پرده اصلی تمام جنگ‌های رضاشاه با عشایر جنوب بود.

زنده‌یاد عطا طاهری بویراحمدی نویسنده کتاب کوچ کوچ در خاطرات خود آورده است: پس از کشف نفت در ایران و تیزتر شدن دندان طمع استعمار پیر، دولت انگلیس عشایر را مانعی برای رسیدن به خواسته‌های استعماری خود می‌دید و بنابراین دولت دست‌نشانده رضاشاه برای راضی نگه‌داشتن اربابان انگلیسی خود در چپاول نفت جنوب کشور، دستور یکجانشینی و خلع سلاح عشایر را صادر کرد.

شکست رضاشاه از بویراحمد در جنگ تنگ تامرادی

وی تصریح کرده است: آن‌ها می‌خواستند هر قدرتی که منافع تجاری دولت انگلیس را تهدید می‌کند، از بین ببرند و براین‌اساس شاه، برخی سران ایلات جنوب را به دستور انگلیسی‌ها کشت و یا خلع سلاح و تخته‌قاپو و آزار و اذیت کرد. این اقدامات همه برای غارت نفت جنوب بود و به دستور انگلیسی‌ها انجام می‌گرفت.

طاهری در خاطرات خود آورده است: بنابراین رضاشاه جنگ «تنگ تامرادی» را در سال ۱۳۰۹ علیه عشایر بویراحمد پایه‌ریزی کرد تا این ایل جنگجو را تضعیف کند.

شیبانی: میرغضب شرکت نفت انگلیس بودیم

شاید بتوان پشت پرده این جنگ را از زبان سرلشکر شیبانی یکی از فرمانده پهلوی خائن که توسط وی محاکمه و زندانی شد دانست که گفته است؛ رضاشاه را مسبب اصلی به‌قتل‌رسیدن عده زیادی بی‌گناه در جنگ تامرادی می‌دانم، بهتر بشناسیم آنجا که به یکی از افسرانش می‌گوید: «دیدی این سوادکوهی نابکار (رضاشاه) چطور مارا فریب داد؟ این‌همه سرباز بی‌گناه کشته شدند، آن‌همه مردان دلیر بویراحمدی به گور رفتند برای اینکه کمپانی نفت، چند شاهی بیشتر به سهام‌داران خودپرداخت کند. ما فقط آلت دست مظلمه بودیم علیه ملت خودمان برای مساعدت به کمپانی نفت آن‌هم به قیمت خون جوانان معصوم این ملت، یعنی همان‌هایی که حقاً مالک واقعی این ثروت هستند.»

دست نشانده غرب و استعمار پیر بودیم!

وی در ادامه می‌گوید: «این نامردها ما را در حد یک میرغضب شرکت نفت سقوط دادند، من فکر می‌کنم که اگر ایران مستقیماً به دست یک دولت استعماری اداره می‌شد ممکن نبود چنین جنایت هولناکی صورت بگیرد. بیچاره ملت ایران که از این ماجرا خبر ندارند و شاید هم هرگز خبردار نشوند، من تا مدتی به اظهارات بویراحمدی‌ها مشکوک بودم؛ اما دیگر کوچک‌ترین شکی در صحت اظهاراتشان ندارم، از زمانی که از وجدان کار اطلاع پیدا کردم، دیگر خود را قادر نمی‌بینم در این سرزمین بمانم و به چشم افراد این ملت که فرزندانشان را برای حفظ منافع ناچیز شرکت نفت به کشتن دادم نگاه کنم.» (برگرفته از کتاب استانداران فارس)

انتهای خبر/

 

اخبار مرتبط
نظر شما
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.

هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر می‌گذارید!