رسول اکرم (ص‌): کمال عقل پس از ایمان به خدا، مدارا کردن با مردم است
شنبه 1404/03/03 Saturday - 2025 24 May السبت ، 26 ذو القعدة ، 1446
ساعت
1402-11-08 23:15 شماره خبر : 2254
به استقبال از کنگره شهدای استان:

شهید «حجت‌الله درخش» چون باید عازم خدمت مقدس سربازی می‌شد و در مقابل ضدانقلاب و جیره‌خواران استکبار جهانی از انقلاب و مرزوبوم ایران دفاع می‌کرد، ندای رهبر را لبیک گفت.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «صبح زاگرس»، شهید حجت‌الله درخش سال 1341 در خانواده مذهبی شهر دهدشت دیده به جهان گشود و تا سن 5 سالگی در حومه شهرستان دهدشت زندگی نمود. در سن شش‌سالگی عازم مکتب علم و تحصیل گردید، شهید عزیزمان باوجود مشکلات که می‌بایست صبح از روستا به شهر می‌آمد برای تحصیل و شب بازهم به روستا بازمی‌گشت ولی با شدت علاقه به درس‌ومشق و سعی و کوششی که داشت دوران ابتدایی را با موفقیت کامل به پایان رسانید.

 وی دوران راهنمایی را در مدرسه سید محمود طالقانی و شهید مطهری با تمام تلاش و عشق و علاقه به پایان رساند و در میان همکلاسان انگشت نمای خاص و عام بود. ورود ایشان به دبیرستان همگام بود با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در ایران. برادر عزیزمان در این زمان هم نان‌آور خانه بود و هم مشغول تحصیل و در انقلاب فعالیت‌های زیادی داشت، هم تظاهرات و هم پخش پوستر امام راحلمان در میان مردم.

سال سوم دبیرستان را با موفقیت کامل به پایان رساند. چون مشکلات زیاد بود سعی کرد بیشتر کارهای خانه را انجام دهد. مغازه‌ای در خیابان امام خمینی جنوبی افتتاح نمود و کارش رونق گرفت. چون باید عازم خدمت مقدس سربازی می‌شد و در مقابل ضدانقلاب و جیره‌خواران استکبار جهانی از انقلاب و مرزوبوم ایران دفاع می‌کرد ندای رهبر را لبیک گفت و عازم خدمت مقدس سربازی شد.

 ایشان اوایل خدمت خویش را در پادگان آموزشی 05 کرمان باتحمل سختی‌ها به پایان رسانید و بعد از آموزش عازم کردستان جهت مقابله با ازخدابی‌خبران کمله و دمکرات گردید. حدود یک سال در منطقه کوهستانی و صعب‌العبور اواتان به‌عنوان نیروی بی‌سیم‌چی و تأمین جاده مشغول خدمت بود تا اینکه مسئولین تشخیص دادند به منطقه حاج عمران جهت مقابله با بعثیون ادامه خدمت دهند.

مدت بیست ماه از خدمت خود را سپری نموده بود که براثر ترکش خمپاره زخمی گردید و وی را در سنگر پانسمان و بستری نمودند و مدتی کمتر از 5 ساعت از زخمی شدن وی نمی‌گذشت که نیروهای بعثی به آن‌ها حمله کردند و منطقه را به تصرف خود درآوردند و تا جایی که یکی از هم‌سنگران وی جهت نجات ایشان گفته بود تا تو را با خود ببرم، در جواب گفته بود که تو سعی کن جان خود را نجات بده و ما را هر چه آید خوش آید.

بعدازآن زمان یعنی (24 اردیبهشت سال 65)  تا هفت سال و اندی هیچ خبری از ایشان نداشتیم و هرروز انتظار آمدنش را می‌کشیدیم و هر اسیری که آزاد می‌شد ما سراغ وی را از او می‌گرفتیم تا اینکه بعدازاین همه چشم‌انتظاری یوسف گم‌گشته ما به‌سوی وطن کنعان بازآمد.

 روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

انتهای خبر/

 

اخبار مرتبط
نظر شما
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.

هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر می‌گذارید!


آخرین اخبار