وقتی تحقیر آمیزترین شکست «صدام» رقم خورد؛
فتح المبین، سند افتخار رزمندگان کهگیلویه و بویراحمد
عملیات فتح المبین با رمز مبارك «یازهرا» از روز دوم فروردین ماه سال 61 به مدت 8 روز در چندین مرحله با هدف پاكسازی مناطق اشغالی وعقب راندن نیروهای بعثی در منطقه غرب رودخانه كرخه انجام شد.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «صبح زاگرس»، دفاع مقدس درسهای پیدا و پنهان زیادی دارد که تا دهههای آینده نیز باید تجربیات آن استخراج شود. عملیات فتح المبین یک عملیات ارزشمند جهت تدریس در دانشکدههای نظامی در مقاطع مختلف برای فرماندهان جنگ آینده است. در این عملیات ارتش و سپاه با یک سازمان مشترک در کنار هم عملیات فتح المبین را طرحریزی، آمادهسازی، اجرا و هدایت کرده و هردوی آنها با تمام امکانات هر آنچه در توان داشتند وارد کارزار کرده و در موفقیت عملیات تلاش نمودهاند.
در این عملیات از عالیترین رده تا گروهان و دسته بهصورت ترکیبی در یک سازمان منسجم در کنار هم جنگیده و تمام فتوحات را بهصورت مشترک به دست آورده و سپاه و ارتش باهم این عملیات را پشتیبانی نمودهاند و هیچکس سهم بیشتری در پیروزی این عملیات ندارد و البته هرکدام ممکن است در یک عرصه بیشتر یا کمتر نیروها و تجهیزات را در اختیار داشته و وارد معرکه کرده باشند شورونشاط جوانی و جسارت در خطشکنی بچههای سپاه و بسیج و پختگی و امکانات پشتیبانی رزم و پشتیبانی خدمات رزم در ارتش، عملیات فتح المبین را قرین موفقیت نمود.
جسارت در طرحریزی و اجرای عملیات فتح المبین بدون توجه به آیین رزم مرسوم و ابداع یک شیوه و سبک جدید در طرحریزی و اجرای عملیات، باعث غافلگیری دشمن شده و اجرای تاکتیکهای پیچیده رزم شبانه، تک از سمت غیرقابلانتظار دشمن، تغییر و انعطاف در طرحریزی و اجرای عملیات بنا بهضرورت ناحیه رزم، اصرار نیروها و فرماندهان به پیروزی و استفاده مناسب و بهموقع از نقاط ضعف و آسیبپذیریهای دشمن از علل و عوامل اصلی پیروزی در عملیات فتح المبین بودهاند.
براین اساس عملیات فتح المبین یکی از شاهکارهای نظامی ایران در طرحریزی، آماده شدن و اجرای عملیات در سختترین شرایط در آن مقطع بود که صاحبنظران نظامی جهان را مات و مبهوت کرد. این عملیات درزمانی شروع شد که فرماندهان عراق، تقریباً از زمان و مکان عملیات مطلع بوده و چندین عملیات برای اختلال در عملیات فتح المبین انجام دادند. عملیات آفندی ارتش عراق در چذابه در ۱۷ بهمن ۱۳۶۰ جهت انصراف یا به عقب انداختن عملیات آینده ایران بهتنهایی یک عملیات بزرگ بود که تا آن مقطع یک عملیات بیسابقه تلقی میشد؛ بنابراین در این عملیات، عراق به مدت دو هفته، شبانهروز با نیت از بین بردن ماشین جنگی و کم کردن سرعت قطار پیروزیهای ایران، با رزمندگان اسلام درگیر بود و توانست تلفات و خسارات زیادی بر ما تحمیل کند و اگر درایت فرمانده کل سپاه در درک ایذایی بودن عملیات دشمن نبود شاید ما با تمام توان در چذابه درگیر شده و قدرت اجرای عملیات فتح المبین را از دست میدادیم.
تکهای مختلکننده عراق در مناطق قرارگاههای فجر و فتح در ۲۸ و ۲۹ اسفند ۱۳۶۰ و ایجاد تردید در فرماندهان جهت زمان آغاز تک و پیروزی در عملیات فتح المبین، طرحهای عملیاتی قرارگاه مرکزی کربلا را به همریخت و دو قرارگاه از چهار قرارگاه تابع قرارگاه مرکزی کربلا را غیرعملیاتی کرده و معابراین یگانها را کشف کرد.
شور و شوق و هیجان ایجادشده در مردم ایران بعد از عملیاتهای ثامنالائمه و طریقالقدس، باعث هجوم جوانان انقلابی به جبههها شده و دفعتاً توان رزم یگانهای سپاه به بیش از ۴ برابر رسید، بهطوریکه سپاه پاسداران در عملیات ثامنالائمه ۱۶ گردان و در عملیات طریقالقدس ۲۳ گردان، نیروهای بسیج را سازماندهی و وارد جنگ نموده و برای عملیات فتح المبین، حدود ١٠٠ گردان را بهسرعت جذب، آموزش، سازماندهی، تجهیز و پایکار آورد که این سرعت در آماده کردن یگانها یکی از علتهای مهم پیروزی عملیات فتح المبین بود.
انتخاب مسیرهای دشوار برای مانور، دشمن را در تشخیص تلاش اصلی دچار مشکل نموده و انتخاب بهترین راهکار در مسیر بدترین معبر، غافلگیری دشمن را برای ما به ارمغان میآورد. عبور قرارگاه قدس از مسیرهای سخت و طولانی و رسیدن به مواضع تک در ارتفاعات مملو، خارج از تصور ارتش عراق بوده و برای آن پیشبینی لازم را نکرده بود و در اولین ساعات عملیات، عقبه دشمن در عین خوش بستهشده و لشکر ۱۰ زرهی دشمن را در بحران فرومیبرد.
عملیات قرارگاه نصر و سرعت در تصرف مواضع هندلی و به دست آوردن توپخانههای دشمن در پشت ارتفاع علی گره زد، سپاه ۴ ارتش عراق را مستأصل نموده و وادار به اجرای پاتکهای زودهنگام مینماید. حرکت نفوذی بخشی از یگانهای قرارگاه فتح از تنگ ذلیجان و تک آنها از پشت سر به مواضع مستحکم عراق در تنگه رقابیه و تأمین آن نزدیک شدن سپاه اسلام به قرارگاه سپاه چهارم عراق و تهدید بسته شدن دومین راه پشتیبانی عراق در تنگه برقازه، انسجام سپاه ۴ عراق را به هم میریزد.
عملیات قرارگاه نصر در مرحله سوم و تک از پشت سر به مواضع و استحکامات عراق در سلسله جبال ابو صلیبی خات و تصرف اهداف استراتژیک سایتهای ۴ و ۵ که صدام آن را کلید خرمشهر قرار داده بود سیستم دفاعی عراق در منطقه را از هم پاشید.
تغییر و انعطاف در اجرای طرحها و اصرار نکردن در اجرای طرحهای قبلی، یکی از شاخصههای فرماندهان کارآمد است و داشتن طرحهای یدکی نجاتبخش فرماندهان در هنگام گرفتار شدن در بنبستهای عملیاتی است در عملیات فتح المبین، انعطاف در طرح اولیه، شهامت در شروع عملیات باوجود تردید و ابهام، تغییر سمت تلاش اصلی از قرارگاه قدس به قرارگاه فتح و سپس به قرارگاه نصر، عملیات را از رکود و بنبست خارج کرده و دشمن را گیج و منفعل نموده بود.
اصرار فرماندهان برای پیروزی بهخصوص سماجت شهید حسین خرازی در نگهداری منطقه عین خوش باوجود شرایط سخت محاصره و تدبیر صحیح فرمانده کل سپاه برای انتقال درگیری به سمت دیگر، جهت کم کردن فشار از روی تیپ امام حسین علیهالسلام، یک تاکتیک فوقالعاده بوده و دشمن را وادار به تغییر موضع بر اساس خواست ما کرده و دشمن را برای نگهداری یکی از دونقطه حیاتی تنگه عین خوش یا تنگه برقازه سرگردان نموده بود.
نقاط ضعف و آسیبپذیریهای دشمن در منطقه، دست فرماندهان را برای طرحریزی، آماده شدن، اجرا و هدایت عملیات آفندی باز گذاشته و راههای متنوعی را جهت غلبه بر دشمن و پیروزی نهایی در یک عملیات پیش پای طراحان قرار میدهد گسترش غلط در عرض و عمق ارتش عراق در ابتدای جنگ، کاملاً مشهود بوده و ما را قادر میساخت با مانور احاطهای از جناح قابلدسترس ارتش عراق با کمترین درگیری به عمق او رسیده و شاکله دفاعی دشمن را بـر هـم بریزیم.
در عملیات فتح المبین ارتش عراق دارای گسترش غلط تاکتیکی هم در عرض و هم در عمق بود؛ دشمن در این منطقه بهصورت منظم و در یک راستا گسترش پیدا نکرده بود، یعنی ارتفاعات اسکندر خان و چاه نفت در شمال و ارتفاعات میش داغ در جنوب را رها کرده و حتی یک خط پیوسته بین شمال و جنوب منطقه نیز ایجاد نکرده بود و هر دو جناح او قابل دور زدن بود و قرارگاه قدس در شمال در اولین لحظات تک توانست عین خوش را در عمق مناطق دفاعی دشمن گرفته و لشکر ۱۰ زرهی دشمن را متزلزل نماید و قرارگاه فتح نیز در جناح جنوبی توانست رقابیه و ارتفاعات اطراف آن را تصرف نموده و لشکر یک مکانیزه عراق را دچار مشکل کند.
ارتش عراق در عمق هم گسترش مناسب نداشت و کمربند دفاعی دوم خود را روی سلسله ارتفاعات عین خوش، تینه، برقازه و رقابیه قرار نداده بود و حتی در حین هدایت نیز درصدد تشکیل خط دوم دفاعی در منطقه گفتهشده بالا برنیامد و با اجرای مرحله سوم عملیات سپاه اسلام، استحکام دفاعی ارتش عراق فروریخته و ارتفاعات و تنگههای استراتژیک منطقه را هم رها کرده و خط دفاعی خود را به آنسوی رودخانه دوی رج منتقل کرد ناگفته نماند روحیه و انگیزه ضعیف فرماندهان و نیروهای ارتش عراق نیز مزید علت و میزان مقاومت آنها را کاهش داده بود و با تصرف ارتفاعات ابو صلیبی خات توسط رزمندگان اسلام، فرماندهان عمده از ترس اسارت از منطقه خارجشده و شاکله دفاعی عراق از درون فروپاشید و نیروها و فرماندهان جزء نیز، تجهیزات خود را رها و فرار نموده و یا اسیر دلاور مردان اسلام میشدند.
محمد ارشادی از فرماندهان دوران دفاع مقدس در گفتگوی اختصاصی با این پایگاه خبری تحلیلی با اشاره به لایه های پنهان عملیات غرورآفرین «فتح المبین» و همچنین رشادتهای رزمندگان کهگیلویه و بویراحمد در این عملیات گفت: در عملیات فتح المبين، یک گروهان نیرو در اختیار شهید لال احمد رفیعی قرار داده بودند که ادوات و جنگافزارهای نظامی را که از عراقیها بهجامانده بود، جمعآوری نموده و در اختیار تیپ قرار دهد. این گروهان بر روی خودروها و ادوات زرهی و سایر تجهیزات بهجامانده از دشمن، آرم تیپ المهدی (عج) را بهوسیله رنگ فشاری حک میکردند و آنها را جهت استفاده به عقب منتقل میکردند.
وی افزود: با اعزام نیروهای کادر سپاه گچساران به تیپ المهدی (عج)، من هم به تیپ المهدی (عج) رفتم. ابتدا دریکی از پادگانهای اهواز مستقر شدیم. البته در اصل پادگان نبود، بلکه مدرسهای به نام «مبارزان» بود که در یک قسمت آن، اسرای عراقی نگهداری میشد و ما هم در بخشی از آن مکان مستقر بودیم. در آن موقع، عراقیها تا نزدیکیهای اهواز پیشروی کرده بودند؛ توپخانه آنها بهطور مداوم این شهر را مورد هدف قرار میداد که با توجه به حملات مداوم عراقیها، تقریباً بازار شهر تعطیلشده بود، البته مغازههایی مثل نانوایی و ... برای خدمترسانی به رزمندگان اسلام، هنوز کار میکردند. چند روزی در پادگان مبارزان ماندیم و بعدازآن به سمت شوش حرکت کردیم. بعد از شهر شوش دو روستا وجود داشت؛ یکی روستای ابوذر و دیگری روستای خلخال، عقبه تیپ المهدی (عج) در این دو روستا بود.
این فرمانده دفاع مقدس در ادامه اظهار کرد: اکثر گردانها در روستای ابوذر بودند و روستای خلخال هممحل استقرار ارکان تیپ و سایر واحدها بود. بعد از طرف کرخه و در نزدیکی خط مقدم، روستای دیگری بود بنام «ملحه» که خط مقدم تیپ المهدی (ع) بود. بعد از شوش، آنطرف کرخه و در نزدیکی خط مقدم روستای دیگری بود به نام ملحه که خط مقدم تیپ المهدی بود. روستای خلخال با روستای ابوذر حدود 4 کیلومتر باهم فاصله داشتند، ولی «ملحه» در نزدیکی خط مقدم قرار داشت. جادهای که از اهواز به سمت اندیمشک میرفت، بهطور مدام زیر حملات توپخانههای دشمن قرار داشت. آن مسیر مسدود بود و فقط خودروهای نظامی مجوز تردد داشتند.
ارشادی تصریح کرد: عراقیها ازیکطرف تا نزدیکیهای شوش و از طرف دیگر تا نزدیکیهای پل کرخه (سرخ نادری) جلو آماده بودند. تقریباً رودخانه کرخه بهعنوان عاملی بازدارنده برای پیشروی آنها شده بود و پشت آنجا پدافند کرده بودند. مناطق مختلف شهرهای شوش، اندیمشک، دزفول و خود شهر اهواز بهطور مستمر مورد هدف توپخانههای دشمن قرار میگرفت. ما در روستای خلخال مستقر شدیم. درواقع خط مقدم ما در ملحه و عقبه تیپ ما در خلخال قرار داشت.
این فرمانده دفاع مقدس در ادامه اظهار کرد: عملیات فتح المبین قرار بود زودتر انجام شود ولی به دو دلیل، در تاریخ مقرر انجام نگرفت. اول به دلیل حمله دشمن به تنگه چذابه برای بازپسگیری منطقه عملیاتی طریقالقدس بود، دشمن بعثی با تمام توان به آنجا حمله کرد و ۱۰ شبانهروز، تک و پاتکهای متعددی انجام گرفت. هرچند که دشمن موفق به گرفتن مواضع ما نشد ولی به هدف خود که همان به تأخیر انداختن عملیات فتح المبین بود، رسید. دلیل دیگر؛ این بود که زمانی که سپاه اسلام در روز 29 اسفند سال 1360 آماده شروع عمليات بود، عراقیها به رقابیه حمله کردند و تا حدودی به نیروهایی که در آنجا بودند و قرار بود که در عملیات فتح المبين شرکت کنند، آسیب زدند.
ارشادی در ادامه بیان کرد: درنهایت، با همه تلاش و تقلایی که دشمن داشت، درنهایت شب دوم فروردینماه سال ۱۳6۱ عملیات بزرگ فتح المبين با رمز مقدس «یا زهرا» آغاز شد. در این عملیات، «خدا مراد مرادی» فرمانده گردان خطشکن بود و باید شب اول عملیات، با عبور از میدان مین و موانع و سیمهای خاردار، خطوط اولیه دشمن را در هم میشکست و به عمق مواضع آنها پیشروی میکرد. بنده به همراه چند نفر از پاسداران گچسارانی ازجمله «جلال محمد پور»، «علیرضا نظر پور» و «احمدرضا تاج گردون» علیرغم اینکه جز گردان خطشکن نبودیم ولی بهعنوان نیروی کمکی با کمک گردان خطشکن به خط دشمن زدیم. با توجه به اینکه قبل از عملیات فتح المبین، دو عملیات موفق انجام داده بودیم، وضعیت روحی رزمندگان خیلی خوب بود همه سعی داشتند که در این عملیات شرکت نموده و برای رزمندگان تلاش کنند.
وی گفت: از روستای «ملحه» به سمت خط مقدم حرکت و از خاک مقدم به سمت میدان مین عبور کردیم. در اولین درگیری خاکریزهای دشمن را شکستیم. روبروی معبر میدان مین یکی از تیربارچی های عراقی داخل کانالی مستقرشده بود و بهشدت مقاومت میکرد. این تیربارچی کار را برای رزمندگان سخت کرده بود و برای مدتی، با تیراندازی مداوم و رگبارهای بیوقفه، جاده پیشروی ما را گرفته بود و همین باعث شد که این تیربارچی برای مدتزمان زیادی همه را زمینگیر کند و تعدادی از رزمندهها را به شهادت برساند.
ارشادی اظهار کرد: بالاخره تیربارچی دشمن مورد هدف یکی از رزمندگان قرار گرفت و به هلاکت رسید و داخل کانال افتاد. چون سر این تیربارچی عراقی کچل بود تا پایان عملیات وقتی کسی میخواست نشانی این کانال را به همرزمان بدهد، میگفت: همانجایی که کچله افتاده است! در اینجا کمی بیتجربگی کردیم. چون بعدها که تجربه کسب نمودیم، در گشودن معبرها بسیار دقت میکردیم که یک معبر نباید روبروی خط آتش و تیربارهای دشمن باشد. بههرحال، با مجاهدت و شهادتطلبی رزمندگان اسلام، خط اول دشمن. شکسته شد و ما وارد کانال اول دفاعی دشمن شدیم. بعدازآن کانال، دو کانال دیگر وجود داشت: یکی به سمت چپ و دیگری به سمت راست میرفت و هر دو کانال به عقبه دشمن امتداد داشت.
این فرمانده دفاع مقدس در ادامه اظهار کرد: یکی از گروهان های گردان به فرماندهی «امیر علیزاده» به سمت منطقهای که به خاطر سرسبزی به آن «تپه سبز» میگفتند. رفته بود. ما از امیر علیزاده و گروهانش بیخبر بودیم تا اینکه اعلام کردند علیزاده همان شب در تپه سبز به شهادت رسیده است. وقتی وارد کانال اول دشمن شدیم، تعدادی از نیروها به سمت چپ کانال و تعدادی هم به سمت راست کانال رفتند. من هم به سمت راست کانال حرکت کردم. درگیریها شدت پیداکرده بود ولی تقریباً خط اول دشمن سقوط کرده و همه نیروها وارد کانال شده بودند. مزیتی که این کانال داشت این بود که حدود یک و نیم متر ارتفاع داشت و دشمن نمیتوانست بهراحتی ما را هدف قرار دهد.
ارشادی گفت: تا صبح در همان کانال درگیری داشتیم. با روشنایی صبح، خودمان را بهتر پیدا کردیم، هرچند گردان بسیار بازشده بود و عملاً سازمان گروهان ها و دستهها بههمخورده بود. در آن شرایط، همه پراکندهشده بودند و نیروها بهصورت متفرق و در دستههای کوچک میجنگیدند. از طرفی، آتش شدید دشمن و مقاومتی که داشت، اجازه سازماندهی مجدد را به ما نمیداد. به همراه تعدادی از رزمندگان ازجمله جلال محمد پور، علیرضا نظر پور و احمدرضا تاج گردون و چند بسیجی که سرجمع ۱۳ نفری میشدیم. با روشن شدن هوا متوجه شدیم بهغیراز ما چند نفر کسی اطراف ما نیست یا اگر کسانی هستند ما آنها را نمیبینیم، تپهای روبروی ما بود که عراقیها مستقرشده بودند. برای گرفتن تپه حرکت کردیم عراقیها بهشدت تیراندازی میکردند. در آنجا، قریب به یک ساعت درگیر شده بودیم که متوجه شدیم از بغل همان تپه، چند تن بالا میآیند.
ارشادی افزود: با رسیدن این نیروها، حجم آتش به روی ما کم شد و ما هم با سرعت به سمت تپه حرکت کردیم. در آنجا متوجه شدیم که خدا مراد مرادی به همراه عزیز اله زارعی که فرمانده یکی از گروهان ها بود به همراه چند نفر از رزمندگان گردان برای فتح تپه هجوم آوردهاند. با تیراندازی آنها به سمت عراقیها و از طرفی پیشروی و نزدیکی ما به دشمن، از حجم آتش دشمن کاسته شد و نیروهای دشمن با دادن تلفات، تپه را خالی و فرار را برقرار ترجیح دادند.
این فرمانده دفاع مقدس در ادامه اظهار کرد: بالاخره طی یک درگیری شدید توانستیم تپه را آزاد کنیم. تعدادی از عراقیها کشته و بقیه هم فرار کردند. وقتی ما تپه را گرفتیم، پشت همان تپه، یک دستگاه خودروی جیپ و یک دستگاه تانک از عراقیها بهجامانده بود. بنده به همراه تاج گردون و نظر پور خودمان را به بالای تانک رساندیم. درب تانک بسته بود، هر کاری کردیم، باز نمیشد. نکته جالب اینجا بود که هیچکدام از ما، حتی آقای نظر پور که مسئول زرهی تیپ بود، اطلاع چندانی از نحوه کار با تانک نداشتیم. ما هم نمیدانستیم، وقتی درب تانک از داخل بسته شود، نمیتوان از بیرون بازش کرد. از دوربینی که روی تانک قرار داشت و در اصطلاح به آن دوربین خرگوشی گفته میشود به داخل تانک نگاه میکردیم، ولی به خاطر طراحی خاص آن دوربین، چیزی از داخل تانک پیدا نبود.
وی در ادامه بیان کرد: درحالیکه ما تلاش میکردیم راهی برای نفوذ به داخل تانک پیدا کنیم، یکی از رزمندگان گفت که بچهها! لوله تانک دارد آرامآرام به سمت بالا حرکت میکند. ما که باورمان نمیکرد. ولی خوب که نگاه کردیم، متوجه شدیم که راست میگوید. در همین اوضاعواحوال بودیم که حالا چکار کنیم که تانک روشن شد و به سمت عقب حرکت کرد. با مشاهده این وضعیت، از روی تانکی که در حال حرکت بود، به شکلی که زیر شنی تانک نرویم به سمت پایین پریدیم. تانک دشمن، دوری زد و غرشکنان شروع به حرکت کرد و با سرعت آنجا را ترک کرد و از ما فاصله گرفت. در همین موقع تیربار دوشیکایی که بالای تانک بود، داشت به سمت ما شلیک میکرد. در آن لحظه، آرپیجی در دسترس نداشتیم. نگاهی به اطراف کردم، کمی آنطرفتر یکی از رزمندگان، آرپیجی به دست نشسته بود.
وی افزود: به سمتش دویدم که آرپیجیاش را از او بگیرم ولی هر کاری کردم، آرپیجی را به من نداد. گفتم: بابا! تانک دشمن، الآن همه را درو میکند، کاری بکن. آن رزمنده، با دستپاچگی یک گلوله به سمت تانک شلیک کرد. از بس باعجله شلیک کرد، گلوله در ۱۵ متری خودمان به زمین خورد. سریع گلوله دیگری به او دادم. بازهم شلیک کرد و این بار بافاصله زیاد از بالای تانک عبور کرد و متأسفانه به هدف نخورد.
ارشادی تصریح کرد: بهمحض اینکه همان تانک به نیروهای عراقی رسید مثل اینکه متوجه شده بودند که تعداد نیروهای در اینجا کم است و تجهیزات چندانی هم در اختیار نداریم، برای تصرف آن تپه هجوم آوردند. بعد از اینکه تانک به سمت ما برگشت، نیروهای دشمن که در حال فرار بودند، مجدداً برگشتند و مثل تگرگ، روی ما آتش میریختند. ما که تعدادمان ۱۰ الی ۱۵ نفری بیشتر نمیشد، داخل کانالی که روی تپه بود، رفتیم و موضع گرفتیم. از سه طرف محاصره شدیم و تنها از تپهای که پشت سرمان بود و نیروهای خودی آنجا بودند راه نجات داشتیم، ولی آنقدر آتش دشمن شدید بود که امکان رفتن به آن تپه وجود نداشت.
این فرمانده دفاع مقدس در ادامه اظهار کرد: بعثیها تا جایی به ما نزدیک شدند که صدای صحبت کردن آنها را میشنیدیم. شدت تیراندازی طوری بود که اگر نوک انگشت خود را بلند میکردیم، تیر میخورد. مثلاً، یکی از بسیجیها که بیسیمچی گردان بود، بلند شد که نگاهی بیندازد. همینکه بلند شد، در کسری از ثانیه، گلولهای به سرش اصابت کرد و به شهادت رسید. در این کانال، جعبههای مهمات و نارنجکهای دستی زیادی از دشمن بهجامانده بود. درواقع، مشکل مهمات نداشتیم، ولی تعدادمان کم بود و در محاصره دشمن بودیم. چون عراقیها، تپه را از سه طرف محاصره کرده بودند، هر صدایی که از پشت تپه شنیده میشد، به همان سمت، نارنجک پرتاب میکردیم. در نوک جلویی تپه که به سمت عراقیها بود، به همراه مرادی و زارعی نشسته بودیم. امکان بالا بردن سر و دیدن عراقیها وجود نداشت. سعی میکردیم که هرکجا صدایی آمد، خیلی سریع است اسلحه را بالا ببریم و به سمت صدا، تیراندازی و یا نارنجک پرتاب کنیم.
ارشادی در ادامه بیان کرد: هرچند تعداد ما کم بود ولی مقاومت خوبی از خود نشان دادیم بهگونهای که عراقیها هر چه تلاش میکردند، نمیتوانستند. از آن تپه که حدوداً ۱۰ تا ۱۵ متری ارتفاع داشت، بالا بیایند. بعد از مدتی که اوضاع کمی آرام شده بود، عراقیها دوباره با سروصدای زیاد به ما نزدیک شدند. اینقدر صدای آنها نزدیک بود که احساس کردیم به کانال رسیدهاند. بهسرعت به اطراف کانال نارنجک میانداختیم و تیراندازی میکردیم.
وی افزود: در همان لحظات التهاب آور، درحالیکه «خدا مراد مرادی» نارنجکی در دست داشت و انگشت دست چپ خود را داخل حلقه آن کرده بود که ضامنش را بکشد، عزیز الله زارعی، فوراً پشت یقه پیراهن ایشان را گرفت و به سمت پایین کشید. مرادی با آرنج دستش ضربهای به زارعی زد و گفت: «ککا ولم کن، گرفتنمون ... دشمن رسید بالای سرمان»، بلافاصله برای بار دوم بلند شد که نارنجک را پرتاب کند، در همان لحظه، گلولهای به سر مبارکش اصابت کرد و جنازهاش روی من و آقای زارعی افتاد.
ارشادی در ادامه تصریح کرد: حدود چهار ساعت در محاصره افراد دشمن بودیم. عراقیها، از یکسو به خاطر مقاومت ما ترس داشتند که بالا بیایند و وارد کانال شوند و از سویی مطمئن شده بودند که ما تسلیم نخواهیم شد. برای مدتی آتش دشمن کم شد، ولی همچنان سروصدای آنها به گوش میرسید. بعد از نیم ساعت که خبری از آنها نبود، اقدام به شلیک نارنجک تفنگی کردند. نارنجک تفنگی منحنی زن بود لحظات بسیار سخت و غیرقابلتوصیفی بود 10 تا 15 تفنگ نارنجکانداز همزمان باهم شلیک میکردند. وقتی به سمت بالا نگاه میکردیم نارنجکها را با چشم خود میدیدیم که دارند به سمت ما میآیند. چارهای نداشتیم جز اینکه در کانال مچاله شویم و دل به یاری پروردگار ببندیم. ازیکطرف دشمن سعی داشت هر طور شده وارد کانال شود که خوشبختانه نارنجکها به لبه کانال اصابت میکردند و فقط گردوخاک آنها، روی سر ما میریخت.
وی تصریح کرد: بعد از اینکه متوجه شدیم که نیروهای دشمن، دستبردار نیستند، تصمیم گرفتیم که یکییکی به سمت تپهای که نیروهای خودی آنجا بودند برویم. شرایط طوری بود که میبایست ابتدا مقداری از مسیر را بهصورت سینهخیز میرفتیم و سپس با سرعت به سمت تپه عقبی میدویدیم. بخشی از این مسیری که باید میرفتیم، بهصورت سربالایی بود و در دید و تیر دشمن قرار داشت ولی چارهای نداشتیم جز اینکه ریسک کنیم و به سمت آنجا فرار کنیم.
ارشادی بیان کرد: آقای جانی پور اولین نفری بود که از کانال خارج شدند و به سمت تپه رفتند. جانی پور ابتدا بهصورت سینهخیز رفتند و کمی جلوتر رفتند و بلند شده و یا به فرار گذاشت. همینکه با به فرار گذاشت، او را زیر رگبار گلوله گرفتند. نرسیده به نوک تپه از ناحیه پا مورد هدف قرار گرفت و درحالیکه میغلطید به سمت پایین افتاد. این وضعیت را که دیدیم، تصمیم گرفتیم که تعدادی از ما داخل کانال بمانیم و با تیراندازی به سمت دشمن، آنها را سرگرم کنیم تا بقیه، بهصورت دونفری از معرکه خارجشده و به تپه عقبی بروند. قرار براین شد که کسانی که زودتر به تپه میرسند، به همراه سایر نیروهایی که آنجا هستند، دشمن را زیر آتش بگیرید تا ما هم بتوانیم عقبنشینی کنیم. بالاخره این ترفند جواب داد و همه ما بهجز دو نفر آخری، ازآنجا نجات پیدا کردیم.
وی افزود: در این موقعیت جدیدی که آمدیم، تعداد زیادتری ازجمله باقر رضایی و بهروز عوض پور آنجا بودند. عراقیها وارد کانال قبلی شدند. جنازه شهید مرادی و یکی دو نفر دیگر همانجا مانده بودند. رزمندگان ما و نیروهای دشمن داشتند به سمت همدیگر تیراندازی میکردند که نمنم باران شروع شد. در همین موقع باقر رضایی بافاصله کمی کنار دست ما نشسته بود داشتیم به سمت دشمن تیراندازی میکردیم. باقر یک کلاه پشمی بر سر داشت. آتش تیربارهای دشمن که بیشتر از نوع گرینوف بودند، بر روی کانالی که در آن بودیم بسیار زیاد بود. در همین هنگام بود که گلولهای به کلاه پشمی رضایی خورد و کلاه را به بدنه کانال چسباند.
ارشادی تصریح کرد: همینکه گفت: ایوای! کلاهم را زدند ... تیر بعدی دقیقاً زیر گوشش خورد و از زیر گوش دیگرش بیرون آمد. جالب اینجا بود که عکسالعمل خاصی هم نشان نداد، انگار که یک خراش سطحی دیده باشد. زخم خود را با خفیه بست و گفت که هیچ مشکلی ندارم. بدون اینکه از کسی کمک بگیرد، با پای خودش به عقب برگشت. در بالای تپه که بودیم، سمت چپ ما، کانالی وجود داشت که هنوز پاکسازی نشده بود. این احتمال میرفت که از نیروهای دشمن، کسانی در سنگرها پنهانشده باشند و منتظر باشند تا شاید عراقیها مجدداً این خط را اشغال کنند و آنها نجات پیدا کنند. هرازگاهی از آن کانال به سمت ما تیراندازی میشد وی خیلی جدی نبود.
این فرمانده دفاع مقدس در ادامه اظهار کرد: قرار شد که بنده به همراه «احمد تاج گردون» به سمت آن کانال برویم و آن را پاکسازی کنیم. بین محل استقرار ما و آن کانال، حدود ۱۵۰ متر فاصله بود. البته زمین آنجا صاف و بدون عارضه بود و باید با سرعت میدویدیم و خود را به کانال میرساندیم. این فاصلهای که باید میرفتیم، کاملاً در دید و تیر دشمن قرار داشت و فقط برآمدگی کوچکی وسط این فاصله وجود داشت. قرار شد ابتدا با سرعت پشت آن تل خاکی رفته، توقف کوتاهی کنیم و مجدداً خودمان را به کانال برسانیم.
ارشادی تصریح کرد: سریع آماده شدیم. مهمات کامل برداشتیم و با سرعت شروع به دویدن کردیم و در زیر رگبارهای پیاپی تیربارهای دشمن که از کنارمان میگذشت خود را به آن تل خاکی رساندیم و پشت آن مستقر شدیم. آنقدر دشمن ما را زیر آتش گرفت که امکان اینکه سالم به کانال برسیم، وجود نداشت. به نیروهای مستقر در تپه اعلام کردیم که با تمام توانی که دارند به سمت دشمن تیراندازی کنند تا ما بتوانیم به سمت آن کانال حرکت کنیم. همزمان با شروع آتش نیروهای خودی، حرکت کردیم و با سرعت خود را به کانال رساندیم و در یک محل امنی پناه گرفتیم. بعد از استراحت چنددقیقهای و نفس گرفتن در آن کانال، حرکت کردیم و با پرتاب چندین نارنجک به داخل سنگرهایی که وجود داشت، آنجا را بهطور کامل پاکسازی کردیم. کسی از نیروهایی دشمن در آن کانال ندیدیم ولی اگر هم بودند مقاومتی نکردند و یا به داخل سنگرها رفتند. ما هم برای خاطرجمعی، داخل همه سنگرها دو عدد نارنجک انداختیم.
این فرمانده دفاع مقدس در ادامه اظهار کرد: بعد از پاکسازی کانال، متوجه شدیم؛ که عقبتر از محلی که ما بودیم، دو نفر با تیربار ما را نشانه گرفتهاند. ظاهر آنها به افراد دشمن نمیخورد. لذا با حرکات دست برای آنها علامت دادیم. آنها هم برای ما دست تکان دادند و علامت دادند به سمت آنها رفتیم و نزدیکتر که شدیم متوجه شدیم که «جواد هرمز پور» و «حجتالله محمدی» هستند. گفتند که ما فکر کردیم که نیروهای دشمن هستید، میخواستیم شمارا بزنیم. تعجب کرده بودند که چطور ما دو نفر بهتنهایی برای پاکسازی کانال آمدهایم. برای آنها وضعیت نیروهای خودی و موقعیت را توضیح دادیم و در حال گپ و گفت بودیم که دیدیم «غلام صادقی» درحالیکه یک اسلحه کلاش تاشویی در دستش بود و جلوی رزمندهها حرکت میکرد از راه رسید. صادقی در آن موقع فرمانده گردان بود. بعد از سلام و علیک و روبوسی، آقای صادقی از ما خواست تا مقداری آنها را همراهی کنیم و وضعیت موجود را برایشان توضیح دهیم. میخواست دقیقاً اطلاع پیدا کند که ما تا کجا پیش رفتیم و عراقیها تا کجا عقبنشینی کردهاند.
این فرمانده دفاع مقدس در ادامه اظهار کرد: حدود ساعت ۳ بعدازظهر بود، خیلی هم خسته بودیم. از وضعیت نیروهای خودی و موقعیت نیروهای دشمن و آنچه را که اتفاق افتاده بود برای صادقی توضیحاتی دادیم و اطلاعات کافی را به ایشان دادیم. گردان صادقی که یک گردان تازهنفس بود، راهی مواضع دشمن شد و از همان کانال قبلی، با عراقیها درگیر و آنها را تا پل رفائیه که 3 الى 4 کیلومتری با آنجا فاصله داشت، عقب راند و آن منطقه را پاکسازی کرد. بعد از پل رفائیه، ارتفاعات «تینه» قرار داشت در این ارتفاعات سایتهای راداری 4 و 5 قرار داشت و برای عراقیها تسلط براین ارتفاعات حیاتی بود زیرا این سایتهای منطقه وسیعی تا دزفول و اندیمشک را پوشش میداد بعد از پل رفائیه، مقاومت در برابر تیپ المهدی (عج) تشدید شد ما تا روز هفتم عملیات نتوانستیم پیش روی قابلتوجهی بکنیم. بعدازآن، از طرف دشت عباس، سایر تیپها و یگانها به مواضع دشمن هجوم آورده و ارتفاعات دین ابوصيلبی خات (معروف به ارتفاعات رادار) سقوط کرد بعدازآن بود که فشار دشمن از روی ما برداشته شد و شکست را پذیرفت و عقب نشست.
ارشادی افزود: درواقع، در روز هفتم عملیات، با اعمال فشار و آتشبار سنگین ما علیه دشمن، موفق شدیم به همراه یگانهای دیگر، سایتهای 4 و 5 را تصرف کنیم. در این روز، شرایطی رقم خورد که بههیچوجه، قابل وصف نیست. عراقیها همهچیز خود را رها کردند، یا تسلیم میشدند و یا فرار را برقرار ترجیح میدادند. عملیات فتح المبین سند افتخاری برای رزمندگان اسلام در طول هشت سال دفاع مقدس بود. علاوه بر غنائم جنگی بسیار، اعم از انواع مهمات سبک و سنگین مثل توپ، تانک، نفربر، حدود 16 هزار نفر از نیروهای عراقی اسیر شدند. به گفته یکی از نظامیان ارشد بعثی، نزدیک بود که خود صدام به همراه چند مقام عالیرتبه عراقی، اسیر شوند.
براین اساس نوروز و فروردین 61 با این پیروزیها به کام ملت ایران شیرین شد و از همه بیشتر مردم شهرهای اندیمشک، دزفول و شوش دانیال خوشحال بودند، عملیات فتحالمبین تحقیرآمیزترین شکست برای صدام تا آن روز بود و تقریباً سه لشکر خود را در جریان آن از دست داد. اجرای عملیات فتح المبین 7 روزبه طول انجامید که در این عملیات حدود 25 هزار نفر از نیروهای دشمن کشته و زخمی و 15 هزار نفر از آنان به دست نیروهای سلحشور اسلام به اسارت گرفته شد و 650 کیلومترمربع از خاک ایران اسلامی آزاد شد.
23 فروردین هم سوریه با ایران توافق کرد تا لولههای صادرات نفت عراق را ببندد، با این آزادسازیها، فقط خرمشهر اشغالشده در اوج مظلومیت، تشنه شنیدن نوای هموطنان ایرانی بود. در پی این شکست و ترس آمریکا از موفقیتهای ایران، در اولین اقدام، در فروردین 61، عراق را از فهرست کشورهای مظنون به حمایت از تروریسم خارج کردند تا راحتتر به آن کمک کنند.
انتهای خبر/