رسول اکرم (ص‌): کمال عقل پس از ایمان به خدا، مدارا کردن با مردم است
شنبه 1403/08/26 Saturday - 2024 16 November السبت ، 14 جمادى الأول ، 1446
ساعت
1402-10-25 14:50 شماره خبر : 2090 https://sobhezagros.ir/short/4aMXn 0
برگفته از داستان واقعي؛

"پژمان" براي هميشه از دنيا رفت، براي هميشه صداي خنده هايش خاموش شد براي هميشه تمام آرزوهاي يك پسر جوان بر باد رفت.

به گزارش پايگاه خبري تحليلي « صبح زاگرس»  سوم راهنمايي بودم امتحانات پايان سال تمام شد، تلفن همراه به شكل امروزي وجود نداشت كه يك بچه 12 ساله نيز گوشي در دست داشته باشد و به راحتي بتواند با هم كلاسي‌هاي قديمي اش ارتباط بگيرد و حالشان را بپرسد حدودا يك سالي بود كه تلفن‌هاي ثابت را براي روستاي متصل كرده بودند در طول مدرسه اگر سوالي از هم كلاسي هايمان داشتيم با تلفن ثابت تماس ميگرفتيم و صحبت ميكرديم البته نه اينقدر هم راحت! قبل از اينكه زمان تماس مان به 2 دقيقه برسد با تذكر پدر و مادر رو به رو مي شديم كه ديگر قطع كنيد فيش تلفن زياد مي‌شود.

سوم راهنمايي يا همان هشتم تمام شد، براي خداحافظي از دوست صميمي ام نامه اي شب قبل آماده كرده بودم كه روز آخر به او بدهم، امتحان آخرسال را تمام كرديم و نامه را به دوستم دادم او نيز نامه اي براي من اماده كرده بود نامه ها را به همديگر داديم كه بگوييم به ياد هم هستيم.

سرخوش از اينكه سرانجام متوسطه اول تمام شده است از دوستم خداحافظي كردم و قرار بود سال بعد او را نيز در خوابگاه ببينم، اما كسي چه ميدانست اين اخرين خداحافظي و اخرين ديدار ما بود و من ديگر هيچگاه چهره  پيمان را نخواهم ديد، هيچكس نميدانست يك غفلت دانش اموز رتبه اول مدرسه را اينگونه تباه مي كند.

مدتي از تابستان گذشته بود همچون ديگر روزها من در حياط خانه در حال بازي كردن بودم تلفن خانه زنگ خورد خواهرم صدايم كرد ميگويد امير است با تو كار دارد، ما سه دوست بوديم كه با گذاشتن اول فاميلي هايمان كنار هم يك گروه ساخته بوديم و اسم آن را گروه " باد" گذاشته بودم ، تلفن را جواب دادم و با صداي گريان گفت پژمان مرد!

 "پژمان" براي هميشه از دنيا رفت، براي هميشه صداي خنده هايش خاموش شد براي هميشه تمام آرزوهاي يك پسر جوان بر باد رفت، براي مراسم به خانه پدرش رفتم و وقتي ماجرا را پرسيدم گفتند در حال بازي كردن بوده كه خواهرش به شوخي تفنگ را برميدارد و سمت  او مي گيرد‌ غافل از اينكه فشنگ در آن است شليك مي كند و ...

داستاني براي عبرت گرفتن

اين داستان بر گرفته از واقعيتي است كه سالها قبل در يكي از همين روستاهاي اطراف شهر ياسوج رخ داده است، اگر در ان خانه تفنگ وجود نداشت شايد هيچگاه چنين اتفاقي نمي افتاد و او اينك يكي از پزشكان موفق در استان بود.

اين داستان مقدمه اي بود براي موضوعي كه چند روزي است در فضاي مجازي استان داغ شده است ، "نه به اسلحه" چند روز قبل دهيار يكي از روستاهاي شهرستان لنده در اثر تيراندازي در مراسم عروسي بر اثر اصابت تير از دنيا رفت، مدتي قبل  تصويربردار يك مجلس عروسي نيز در اثر بي احتياطي تيرانداز و برخو رد تير به بدنش از دنيا رفت، مجلس عروسي به عزا تبديل شد، كودكي در عروسي بر اثر اصابت تير از دنيا رفت و... اينها تيترهايي است كه مي توان گفت حداقل ماهي يك  بار و در خوش بينانه ترين حالت ممكن دو ماهي يك  بار درسانه‌ها مي‌بينيم، اما به راستي جان انسان‌ها برايمان بي ارزش شده است و يا هنوز به اشتباه بودن كارمان پي نبرده ايم و نمي خواهيم قبول كنيم كه تفنگ و اسلحه يك زماني براي مردم ما ضروري بود اما اكنون چه لزومي دارد اينگونه از آن استفاده كنيم؟

 ما فقط تيتر فلان رسانه را مي خوانيم كه مثلا دهيار روستايي در لنده كشته شد و چند رو بعد فراموش ميكنيم اما می دانستیم او  دو دختر كوچك داشته است، چگونه بايد بدون پدر بزرگ شوند؟ چه كسي مي تواند درك كند سالهاي سال بدون پدر بزرگ شدن تا چه اندازه مي تواند يك دختر را از درون خورد كند، اين كودكان دچار چه آسيب هاي روحي مي شوند؟ آينده انها چه خواهد شد؟

داستاني براي عبرت گرفتن

فردي كه شليك كرده قصدش فقط شادي بوده است، او كه براي كشتن يك نفر به عروسي نيامده بود، زندگي اين فرد نيز كه اكنون برچسب قاتل بر پيشاني اش هست نابود و تباه مي‌شود.

غفلت يك نفر زندگي چندين نفر را تباه مي كند، چرا تفنگ را زمين نميگذاريم و حق زندگي را از ديگران مي‌گيريم؟ يك مادر نان آور خانه اش  را از دست داده است، چگونه اكنون زندگي كند؟ دختر  در روز عروسي اش در اثر سهل انگاري يك نفر، بی شوهر و  بيوه مي شود چرا اينها درس عبرت نمي شوند و هميشه فكر مي‌كنيم براي ديگران رخ مي‌دهد؟

فراموش نكنيم كه حادثه خبر نميكند، يك باره همه چيز تيره و تار مي‌شود تا بخواهيد بجنبيد كار از كار گذشته است و كلمه قاتل را يدك ميكشيد!، اما شما كه از كشتن يك گنجشك خودداري مي كرديد چرا يك باره همه چيز تغيير كرد؟ رسم غلط و اشتباه استفاده از اسلحه در مراسمات جشن، ختم،  كارناوال هاي تبليغاتي روزگار خيلي‌ها را تا كنون سياه كرده است.

براي اينكه افراد بيشتري را در استان به دار نابودي نكشانيم و یا دختران زيادي را به سوگ پدر ننشانيم، پدر و مادرهاي ديگري را در سوگ فرزند فرو نبريم " تفنگ" خود را زمين بگذاريم و جشن‌ها را به عزا تبديل نكنيم.

تذكر دهنده باشيم ، اگر در تجمعي رفتيم و اسلحه ديديم تذكر دهيم و آن تجمع را ترك كنيم، اگر مي خواهيم در آينده شاهد مرگ نزديكان مان نباشيم براي برچيده شدن اين فرهنگ اشتباه دست به دست هم دهيم.

انتهاي پيام/

 

 

اخبار مرتبط
نظرات

آخرین اخبار