حالت تاریک
Logo
دوشنبه, 28 آبان 1403
آیا مایل به نصب وب اپلیکیشن صبح زاگرس هستید؟
هر روز معرفی یک شهید؛

اسارت با درد‌های عملیات والفجر

اسارت با درد‌های عملیات والفجر

جوان بویراحمدی در زندان‌های دشمن بعثی به شهادت رسید و پیکر مطهر هم دیگر هیچ گاه به تنگ تا مرادی بویراحمد باز نگشت.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی صبح زاگرس؛شهید بیت اله معصومی مانند دیگر هم تباران زاگرس نشین خود در خانواده‌ای از جنس صداقت و مردانگی در منطقه‌ای محروم به نام تنگ تامرادی از توابع شهرستان بویراحمد علیای استان کهگیلویه و بویراحمد به دنیا آمد و نهم شهریور ۱۳۴۷ در اوج گرمای گرمترین ماه سال دیده به جهان گشود.


 ‌آرزوی رفتن به جبهه آرام وقرار از او را گرفته بود تا در نهایت سال۱۳۶۰ و در سن سیزده سالگی به جبهه اعزام شد.

 


 جبهه‌های غرب و مقابله با یکی ازخشن‌ترین قشر چریکی، (کوموله ودمکرات) گام اول ورود به صحنه‌های مبارزه این شهید عزیز بود.

 


 اما با حفظ آرامش نسبی اوضاع جبهه‌های غرب و نیاز بیشتر جبهه‌های جنوب، جبهه‌های غرب را ترک و به جمع رزمندگان در محور‌های جنوبی می‌پیوندد.


 در عملیات‌هایی که در مناطق فاو و بصره روی داد حضوری فعال و شجاعانه داشت تا پس از مدت‌ها مبارزه و دفاع جانانه نهایتا در ادامه عملیات والفجر هشت در سال ۶۴ به اسارت رژیم بعثی درآمد.


 او نه با بدنی سالم بلکه با کوهی از درد و رنج حاصل از تیر و ترکش‌های والفجر هشت و عملیات‌های پیش از آن به اسارت درآمد.

 


 یکی از همکلاسی‌ها دوران مدرسه شهید معصومی که بعد‌ها همرزم شهید در جبهه نیز شد علیرحم دستیاران نام دارد.

 


 او نیز به اسارت درآمد و زندان‌های عراق را نیز همراه شهید تجربه کرده است.

 


 دستیاران از متانت و تعهد و پایبندی شهید به اسلام و ولایت فقیه می‌گوید ونیز الگو بودن ایشان را در اخلاق و رفتار بیان می‌کند. دستیاران می‌گوید؛ ۲۳ اسفند سال ۱۳۶۴ در منطقه‌ی فاو و بصره در یک حمله غافلگیرانه‌ی دشمن درحالی که در سنگر کمین بودیم مهمات ما باتوجه به هجمه آتش پاتک دشمن تمام شد، به صورتی که چهل نفر از همرزمان ما شهید شدند و ما نیز اسیر دست بعثی‌ها شدیم.

 


 وقتی خبر شهادت همرزمان را به شهید دادم در حالی که خودشان از ناحیه‌ی شکم، احساس درد داشت، گریه کردن و، اما هم چنان از بعثی‌ها تقاضا می‌کرد که به اجازه دهند نمازمان را بخوانیم.

 


 شب بعد، قرار شد اسرا را به غیر از زخمی‌ها به بغداد ببرند که شهید معصومی با شنیدن این خبر دل مضطرب و نگران شد که همه‌ی دوستانم را خواهند برد و من تنها می‌مانم، اما من به ایشان دلداری دادم که من هم در کنارتان خواهم ماند.

 


 روایت دیگر اینکه: شهید معصومی از شدت درد به خود می‌پیچیدند و عطش و تشنگی در نزدیکرین مسیر به کربلا داد اسرای افتاده در بند یزیدیان زمان را درآورده بود لذا وقتی طلب آب برای زخمی‌ها و کاروان زینبی خودمان میکردیم مارا به زیر باد کتک می‌گرفتند.

 


 وقتی مقداری آب برای ما آوردند آب را به شهید معصومی دادیم، اما شهید از خوردن امتناع کردند و گفتند: به خدا قسم جرعه‌ای ازاین آب نخواهم خورد تا همانند جدم با لب تشنه سفر کنم و در نهایت با لب عطشان شهید شد.

 


بعثی‌ها وقتی آمدند که جسد شهید را ببرند، به تمسخر گفتند میخواهیم ببریمش کربلا نزد امام حسینتان خاکش بکنیم.


 قطعه‌ای از محمدرضا تیموری نژاد در وصف شهید سید بیت الله معصومی.

 


 میرسد فریاد سردی در پی والفجر هشت
 
رفت بیت الله معصومی و هرگز برنگشت
 
سیدی ازجنس پاکی از متانت از وفا
 
آسمانی شد، نیامد، رفت تا پیش خدا
 
تشنه لب جان می‌دهد مانند مولایش حسین
 
می‌رود نعشش به جرم ذکر زیبایش حسین

 

انتهای پیام/

لینک کوتاه خبر

نظر / پاسخ از