رسول اکرم (ص‌): کمال عقل پس از ایمان به خدا، مدارا کردن با مردم است
چهارشنبه 1403/10/19 Wednesday - 2025 08 January الأربعاء ، 8 رجب ، 1446
ساعت
1403-10-18 14:11 شماره خبر : 9902 https://sobhezagros.ir/short/NE5Wp 0

زنان و کودکان را که کشتند، روی راه رفتن جسدهای بدون سر هم شرط‌بندی کردند، این‌ تنها بخشی از خاطرات پژوهشگر آمریکایی از جنایات رضاشاه در حق مردم لر است‌.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «صبح زاگرس» «زنان و کودکان در گهواره را می‌کشتند و روی اینکه جسد بدون سر چند قدم می‌تواند راه برود با هم شرط‌بندی می‌کردند» این تنها بخشی از خاطرات ویلیام داگلاس پژوهشگر آمریکایی از کتاب خاطرات سفر به لرستان و زندگی در بین عشایر قوم لر است.

داگلاس در کتاب سفر شگفت‌انگیز خود بارها پرده از جنایت‌های دوران رضاشاهی در ایران و به ویژه لرستان برمی‌دارد، در بخشی از این کتاب آمده وقتی در لرستان بچه ای گریه می‌کند مادرش می‌گوید: « ساکت! و گرنه امیراحمدی تو را خواهد برد». و میراحمدی گماشته رضا پهلوی در لرستان برای سرکوب کردن عشایر غیوری بود که هیچ‌گاه در مقابل ظلم سر خم نکرده و تن به خواسته‌های پهلوی نداده بود.

جنایاتی که در دوره رضاخان بر مردم ایران و عشایر غیور متحمل می‌شد کمتر از کشتارهای فجیع داعش و گروهگ‌های تروریستی و تکفیری ندارد، آن‌هایی که با تاریخ و سرگذشت این مرز و بوم آشنایی دارند خوب می‌دانند که پهلوی با سردار و سربازهایش چگونه خون بیگناهان بسیاری را بر زمین ریخته و جنایت‌های فجیعی را در گوشه گوشه این خاک رقم زده است.

سردارهای رضاخانی که تنها زورشان به مردم بی‌گناه کشور خودشان می‌رسید و جنایت‌هایی را در حق آن‌ها روا می‌داشتند، ضعف و طبل توخالی بودن آن‌ها در یکی از تلگراف‌های تاریخ به خوبی ثبت شده است. «ارتش رضاخان حتی در بهترین شرایط هم هرگز نمی‌تواند مایه نگرانی همسایگان ایران باشد و ارتشی که رضاخان ایجادش کرده و به آن آموزش داده در حکم نیروی پشتیبان «پادشاه و مملکت» هیچ و پوچ است.» موری، تلگراف شماره ۴۸، ۱/۸۹۱.۲۲، مورخ ۸ ژوئن ۲۹۲۵.


رضاشاهی که رسانه‌های غربی با گشتن در زباله‌دان‌های تاریخ سعی در سفیدشویی کارهایش داشته و می‌خواهند به جوانان ما به عنوان یک میهن پرست واقعی معرفی کنند را نمی‌توان با هیچ آب زمزمی طهارت کرد، فردی که به گواه تاریخ اولین بمب‌ها در ایران را بر سر مردم عشایر لرستان ریخت و افسرش با جنایت‌های خود به ایلات و طوایف عشایر لقب قصاب لرستان را به خود گرفت.

در فصل نهم کتاب سرزمین شگفت‌انگیز از ویلیام داگلاس بخشی از صحبت‌های نویسنده با یک پیرمرد ۸۰ ساله لرستانی آورده شده که برای مخاطبان چگونگی به قتل رساندن جوانانی بی‌گناه را شرح می‌دهد.سال ۱۹۳۶(۱۳۱۵ خورشیدی) دولت وقت ایران تصمیم می‌گیرد که یک جاده‌ای را در لرستان ایجاد کند، عشایر غیور که دل خوشی از پهلوی ندارد اجازه این کار را نمی‌دهند و برای همین بین ارتش و عشایر منطقه درگیری ایجاد می‌شود.

عشایر را که قبلا رضاخان خلع سلاح کرده، توسط نیروهای شاه یکی یکی کشته می‌شود تا جایی که یکی از افسران حاضر در این ماجرا به ویلیام می‌گوید «سه روز تمام اجساد را روی چوبه‌دار نگه داشتیم تا درس خوبی برای لرها باشد».

داگلاس بقیه ماجرا را از زبان پیرمردی ادامه می‌دهد که در کلبه‌ای محقرانه و پوشیده از چوب و برگ درخت بلوط به جنایات امیراحمدی چشم دوخته و حیرت زده از این همه سیاه‌دلی و شقاوت، جان دادن هم‌قبیله‌ای‌های خود را در گوشه‌ای به تماشا نشسته است.

می‌گوید وقتی پیرمرد دوربین عکاسی مرا دید به طعنه‌ای گفت که بخت سیاه ما مگر چیزی برای ثبت کردن دارد که با این حرف خجالت‌زده دوربین را کنار گذاشته و درخواست کردم که تنها مرا به کلبه‌اش راه دهد.همین که از پیرمرد پرسیدم از میراحمدی چه می‌دانی، خودش را جمع‌وجور کرد و به حالتی محتاطانه و همراه با خشم نگاهم کرد، آرام گفتم که حرف‌ها بین خودمان می‌ماند و دردسری برایش نخواهم داشت، بعد از چند دقیقه مکث زبان باز کرد و آنچه درسینه سوخته‌اش بود را برایم بازگو کرد.

۱۰۰ نفری در ۲۰ آلونک کوچک و چوبی زندگی می‌کردیم، یک روز در اردوگاه خود نشسته بودیم که دیدیم از دور گرد و خاکی بلند شده، لشکری از سربازها به فرماندهی میراحمدی به سمت ما می‌تاخت و با تیراندازی قصد قتل عام ما را داشتند.برخی از کودکان ما در گهواره خواب بودند و برخی‌هایشان مشغول بازی، لوله هفت‌تیر روی شقیقه آن‌ها تنظیم شده بود و با شلیک‌هایشان مغز کودکانمان متلاشی می‌شد.

زن‌ها جیغ‌کشان و پای برهنه بیرون آمده و با مشاهده کودکان بر سر و سینه می‌زدند، این بار نوبت زن‌ها بود که در خون غرق شوند و جنایتی تلخ‌نر از کودکان را برای زن‌های ما رقم زدند.گردنم تیر خورده بود و سربازها گمان کردند که جان دادم، رهایم کرده بودند اما کاش مرده بودم و جنایت‌های بعدی آن‌ها را نمی‌دیدم.به چشم خود دیدم که آتش زغالی بزرگی را درست کرده‌اند و تابه‌ای را روی آن گذاشته‌اند، از گفت‌وکوهای بین سربازان فهمیدم که روی چه چیزی شرط بسته و قرار است چه جنایت فجیع دیگری رخ دهد.

جوان‌های ما را که اسیر گرفته بودند، یکی یکی می‌آوردند با شمشیر سرش را زده و تابه داغ را روی گردن بدون سر می‌گذاشتند، این بدن ناخودآگاه چند قدمی را راه می‌رفت و امیراحمدی و سربازهایش روی چند قدم رفتن اجساد شرط می‌بستند.

خاطرات ثبت شده در کتاب داگلاس در حالی از جنایت‌های پهلوی می‌گوید که امروز ما آن‌ها را به خوبی در بین تروریست‌های داعشی و سربازان اسرائیلی مشاهده می‌کنیم، اینکه با شقاوت و بی‌رحمی به زنان و کودکان بی‌پناه رحم نکرده و با بمباران و سلاح‌های مختلف سعی در قتل عام مردم بی‌گناه دارند.

انتهای خبر/

اخبار مرتبط

آخرین اخبار